۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۹}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۱۲: | خط ۱۴: | ||
<span id='link311'><span> | <span id='link311'><span> | ||
==مراد از اينكه خداوند بر هر كس كه بخواهد، از امر خود روح القاء مى كند == | ==مراد از اينكه خداوند بر هر كس كه بخواهد، از امر خود روح القاء مى كند == | ||
يُلْقِى | يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ | ||
اين جمله اشاره دارد به امر رسالت كه يكى از شؤ ون آن انذار است . و اگر روح را به قيد ((من امره (( مقيد كرد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از ((روح (( همان روحى است كه در آيه ((قل الروح من امر ربى (( آمده ، و همان روحى است كه در آيه ((ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا((، بدان اشاره فرموده . | اين جمله اشاره دارد به امر رسالت كه يكى از شؤ ون آن انذار است . و اگر روح را به قيد ((من امره (( مقيد كرد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از ((روح (( همان روحى است كه در آيه ((قل الروح من امر ربى (( آمده ، و همان روحى است كه در آيه ((ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا((، بدان اشاره فرموده . | ||
در نتيجه مراد از ((القاى روح بر هر كس كه خدا بخواهد(( نازل كردن آن با ملائكه وحى است بر آن كس . و مراد از جمله ((من يشاء من عباده (( رسولانى هستند كه خدا ايشان را براى رسالت خود برگزيده . و در معناى روح القاء شده بر نبى اقوال ديگرى هست ، كه قابل اعتنا نيستند. | در نتيجه مراد از ((القاى روح بر هر كس كه خدا بخواهد(( نازل كردن آن با ملائكه وحى است بر آن كس . و مراد از جمله ((من يشاء من عباده (( رسولانى هستند كه خدا ايشان را براى رسالت خود برگزيده . و در معناى روح القاء شده بر نبى اقوال ديگرى هست ، كه قابل اعتنا نيستند. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۵: | ||
<span id='link313'><span> | <span id='link313'><span> | ||
==مقصود از بروز مردم براى خدا در روز قيامت == | ==مقصود از بروز مردم براى خدا در روز قيامت == | ||
يَوْمَ هُم بَرِزُونَ لا يخْفَى عَلى | يَوْمَ هُم بَرِزُونَ لا يخْفَى عَلى اللَّهِ مِنهُمْ شىْءٌ ... | ||
اين آيه شريفه كلمه ((يوم التلاق (( را تفسير مى كند، مى فرمايد: يوم التلاق روزى است كه باطن مردم ظاهر مى شود. و معناى بروز مردم براى خدا اين نيست كه خدا در دنيا از باطن مردم خبر نداشت ، و در آن روز خبردار مى شود، بلكه معنايش اين است كه : مردمى كه در دنيا به خاطر اشتغال به سببهاى موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب بودند و متوجه نبودند كه ملك خدا بر آنها احاطه دارد و تنها حاكم بر آنان خداست ، و يگانه در ربوبيت و الوهيت است ، روز قيامت به خاطر از كار افتادن آن سببهاى موهوم اين معانى برايشان بروز مى كند. | اين آيه شريفه كلمه ((يوم التلاق (( را تفسير مى كند، مى فرمايد: يوم التلاق روزى است كه باطن مردم ظاهر مى شود. و معناى بروز مردم براى خدا اين نيست كه خدا در دنيا از باطن مردم خبر نداشت ، و در آن روز خبردار مى شود، بلكه معنايش اين است كه : مردمى كه در دنيا به خاطر اشتغال به سببهاى موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب بودند و متوجه نبودند كه ملك خدا بر آنها احاطه دارد و تنها حاكم بر آنان خداست ، و يگانه در ربوبيت و الوهيت است ، روز قيامت به خاطر از كار افتادن آن سببهاى موهوم اين معانى برايشان بروز مى كند. | ||
پس جمله ((يوم هم بارزون (( اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب و مانع از درك حقايق بود. و جمله ((لا يخفى على اللّه منهم شى ء(( تفسير همان بروز براى خداست و معناى آن را توضيح مى دهد، و مى فهماند كه دلها و اعمالشان همه زير نظر خدا بوده ، ظاهر و باطنشان براى خدا ظاهر بوده و آنچه به ياد دارند و آنچه فراموش كرده اند، همه براى خدا مكشوف و هويداست . | پس جمله ((يوم هم بارزون (( اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب و مانع از درك حقايق بود. و جمله ((لا يخفى على اللّه منهم شى ء(( تفسير همان بروز براى خداست و معناى آن را توضيح مى دهد، و مى فهماند كه دلها و اعمالشان همه زير نظر خدا بوده ، ظاهر و باطنشان براى خدا ظاهر بوده و آنچه به ياد دارند و آنچه فراموش كرده اند، همه براى خدا مكشوف و هويداست . | ||
خط ۲۹: | خط ۳۱: | ||
و اگر در اين جمله خدا را به صفت ((واحد قهار(( توصيف كرد، براى اين است كه انحصار ملك در خدا را تعليل كند كه چرا گفتيم ملك تنها و تنها براى خداست مى فرمايد: بدين جهت كه ملك خدا به سبب سلب استقلال از هر چيز قاهر و مسلط بر آن چيز است ، و چون خدا واحد است ، پس ملك هم تنها براى اوست . | و اگر در اين جمله خدا را به صفت ((واحد قهار(( توصيف كرد، براى اين است كه انحصار ملك در خدا را تعليل كند كه چرا گفتيم ملك تنها و تنها براى خداست مى فرمايد: بدين جهت كه ملك خدا به سبب سلب استقلال از هر چيز قاهر و مسلط بر آن چيز است ، و چون خدا واحد است ، پس ملك هم تنها براى اوست . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۵ </center> | ||
الْيَوْمَ تجْزَى | الْيَوْمَ تجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت لا ظلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ | ||
حرف ((باء(( در جمله ((بما كسبت (( به اصطلاح باى صله است ، و مراد بيان يكى از خصايص روز قيامت است و آن اين است كه : در آن روز به هر نفسى عين آنچه را كه كرده به عنوان جزاى كرده هايش مى دهند. پس جزاى هر كس همان عمل اوست ، همچنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: ((يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ((. | حرف ((باء(( در جمله ((بما كسبت (( به اصطلاح باى صله است ، و مراد بيان يكى از خصايص روز قيامت است و آن اين است كه : در آن روز به هر نفسى عين آنچه را كه كرده به عنوان جزاى كرده هايش مى دهند. پس جزاى هر كس همان عمل اوست ، همچنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: ((يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ((. | ||
<span id='link314'><span> | <span id='link314'><span> | ||
خط ۳۵: | خط ۳۷: | ||
و جمله ((ان اللّه سريع الحساب (( تعليل نفى ظلم است كه جمله ((لا ظلم اليوم (( از آن خبر مى داد، مى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست ، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است ، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش بيايد. | و جمله ((ان اللّه سريع الحساب (( تعليل نفى ظلم است كه جمله ((لا ظلم اليوم (( از آن خبر مى داد، مى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست ، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است ، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش بيايد. | ||
و اين تعليل ناظر به اين است كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احتياج به نفى ندارد، براى اينكه وقتى بنا شد عين عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد. | و اين تعليل ناظر به اين است كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احتياج به نفى ندارد، براى اينكه وقتى بنا شد عين عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد. | ||
وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوب لَدَى | وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوب لَدَى الحَْنَاجِرِ كَظِمِينَ ... | ||
كلمه ((آزفه (( از اوصاف روز قيامت ، و به معناى نزديك است . پس معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه ((انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا(( نيز آمده . | كلمه ((آزفه (( از اوصاف روز قيامت ، و به معناى نزديك است . پس معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه ((انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا(( نيز آمده . | ||
((اذا القلوب لدى الحناجر(( - ((حناجر(( جمع ((حنجره (( به معناى سر حلق است . اين جمله كنايه است از نهايت درجه ترس ، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دلهايشان از جاى خود كنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه ((كاظمين (( اسم فاعل از ((كظم (( است و ((كظم (( به معناى شدت اندوه است . | ((اذا القلوب لدى الحناجر(( - ((حناجر(( جمع ((حنجره (( به معناى سر حلق است . اين جمله كنايه است از نهايت درجه ترس ، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دلهايشان از جاى خود كنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه ((كاظمين (( اسم فاعل از ((كظم (( است و ((كظم (( به معناى شدت اندوه است . | ||
خط ۴۷: | خط ۴۹: | ||
<span id='link315'><span> | <span id='link315'><span> | ||
==احتجاج بر توحيد با بيان اينكه خدا قضاى به حق مى كند == | ==احتجاج بر توحيد با بيان اينكه خدا قضاى به حق مى كند == | ||
وَ | وَ اللَّهُ يَقْضى بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقْضونَ بِشىْءٍ ... | ||
اين جمله حجت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت ، كه آن را بعد از داستان انحصار ملك در خدا در روز قيامت ، نيز بعد از ذكر اينكه خدا ((خائنة الاعين (( را مى داند، آورده ، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند. | اين جمله حجت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت ، كه آن را بعد از داستان انحصار ملك در خدا در روز قيامت ، نيز بعد از ذكر اينكه خدا ((خائنة الاعين (( را مى داند، آورده ، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند. | ||
و حاصل اين حجت آن است كه : يكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بايد در بندگان خود و در بين آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خلقش به حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كنند، نه به حق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند. | و حاصل اين حجت آن است كه : يكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بايد در بندگان خود و در بين آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خلقش به حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كنند، نه به حق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند. | ||
خط ۷۹: | خط ۸۱: | ||
<span id='link317'><span> | <span id='link317'><span> | ||
==آيات ۲۱ - ۵۴ سوره مؤ من == | ==آيات ۲۱ - ۵۴ سوره مؤ من == | ||
أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ | أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِن قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ ءَاثَاراً فى الاَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبهِمْ وَ مَا كانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(۲۱) | ||
ذَلِك | ذَلِك بِأَنَّهُمْ كانَت تَّأْتِيهِمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِىُّ شدِيدُ الْعِقَابِ(۲۲) | ||
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ | وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ مُّبِينٍ(۲۳) | ||
إِلى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ قَرُونَ فَقَالُوا سحِرٌ | إِلى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ قَرُونَ فَقَالُوا سحِرٌ كذَّابٌ(۲۴) | ||
فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ وَ استَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ مَا كيْدُ الْكَفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۲۵) | |||
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ | وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنى أَخَاف أَن يُبَدِّلَ دِينَكمْ أَوْ أَن يُظهِرَ فى الاَرْضِ الْفَسادَ(۲۶) | ||
وَ قَالَ مُوسى إِنى عُذْت بِرَبى وَ | وَ قَالَ مُوسى إِنى عُذْت بِرَبى وَ رَبِّكم مِّن كلِّ مُتَكَبرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِْسابِ(۲۷) | ||
وَ قَالَ رَجُلٌ | وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَنَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَك كذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِن يَك صادِقاً يُصِبْكُم بَعْض الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى مَنْ هُوَ مُسرِفٌ كَذَّابٌ(۲۸) | ||
يَقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْك الْيَوْمَ ظهِرِينَ فى الاَرْضِ فَمَن يَنصرُنَا مِن بَأْسِ | يَقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْك الْيَوْمَ ظهِرِينَ فى الاَرْضِ فَمَن يَنصرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكمْ إِلا سبِيلَ الرَّشادِ(۲۹) | ||
وَ قَالَ | وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الاَحْزَابِ(۳۰) | ||
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ | مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظلْماً لِّلْعِبَادِ(۳۱) | ||
وَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ يَوْمَ | وَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ يَوْمَ التَّنَادِ(۳۲) | ||
يَوْمَ | يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۳۳) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۲ </center> | ||
وَ لَقَدْ جَاءَكمْ يُوسف مِن قَبْلُ | وَ لَقَدْ جَاءَكمْ يُوسف مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَتِ فَمَا زِلْتُمْ فى شكٍ مِّمَّا جَاءَكم بِهِ حَتى إِذَا هَلَك قُلْتُمْ لَن يَبْعَث اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسولاً كذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسرِفٌ مُّرْتَابٌ(۳۴) | ||
الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطنٍ أَتَاهُمْ كبرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُوا كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى كلِّ قَلْبِ مُتَكَبرٍ جَبَّارٍ(۳۵) | |||
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً | وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً لَّعَلى أَبْلُغُ الاَسبَب (۳۶) | ||
أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى | أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى لاَظنُّهُ كذِباً وَ كذَلِك زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِيلِ وَ مَا كيْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فى تَبَابٍ(۳۷) | ||
وَ قَالَ | وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكمْ سبِيلَ الرَّشادِ(۳۸) | ||
يَقَوْمِ | يَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ(۳۹) | ||
مَنْ عَمِلَ | مَنْ عَمِلَ سيِّئَةً فَلا يجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِسابٍ(۴۰) | ||
وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى | وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى النَّجَوةِ وَ تَدْعُونَنى إِلى النَّارِ(۴۱) | ||
تَدْعُونَنى لاَكفُرَ | تَدْعُونَنى لاَكفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشرِك بِهِ مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكمْ إِلى الْعَزِيزِ الْغَفَّرِ(۴۲) | ||
لا جَرَمَ | لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسرِفِينَ هُمْ أَصحَب النَّارِ(۴۳) | ||
فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ | فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(۴۴) | ||
فَوَقَاهُ | فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ(۴۵) | ||
النَّارُ يُعْرَضونَ عَلَيهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَّ الْعَذَابِ(۴۶) | |||
وَ إِذْ | وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فى النَّارِ فَيَقُولُ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِّنَ النَّارِ(۴۷) | ||
قَالَ | قَالَ الَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كلُّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَينَ الْعِبَادِ(۴۸) | ||
وَ قَالَ | وَ قَالَ الَّذِينَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّف عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ(۴۹) | ||
قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم | قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْكفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۵۰) | ||
إِنَّا لَنَنصرُ رُسلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشهَدُ(۵۱) | |||
يَوْمَ لا يَنفَعُ الظلِمِينَ مَعْذِرَتهُمْ وَ لَهُمُ | يَوْمَ لا يَنفَعُ الظلِمِينَ مَعْذِرَتهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سوءُ الدَّارِ(۵۲) | ||
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْهُدَى وَ أَوْرَثْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكتَب (۵۳) | وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْهُدَى وَ أَوْرَثْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكتَب (۵۳) | ||
هُدًى وَ ذِكرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۵۴) | هُدًى وَ ذِكرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۵۴) | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۴: | ||
كتابى كه هدايت و تذكر براى خردمندان بود (۵۴). | كتابى كه هدايت و تذكر براى خردمندان بود (۵۴). | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۹}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش