۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۳}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۳۹: | خط ۴۱: | ||
و آن عبادتى كه قابل تبديل است ، و يا مى شود تركش كرد، عبادت تشريعى مانند نماز و امثال آن است ، كه در مقابل ملك تشريعى خدا قرار مى گيرد، چون عقل همان طور كه من و تو را مالك اعتبار مى كند، خدا را نيز مالك قانونى مى داند - دقت بفرماييد - | و آن عبادتى كه قابل تبديل است ، و يا مى شود تركش كرد، عبادت تشريعى مانند نماز و امثال آن است ، كه در مقابل ملك تشريعى خدا قرار مى گيرد، چون عقل همان طور كه من و تو را مالك اعتبار مى كند، خدا را نيز مالك قانونى مى داند - دقت بفرماييد - | ||
و اگر جمله ((لا تبديل لخلق الله (( دلالت كند بر اينكه ملك و عبادت و عبوديت تبديل پذير نيست ، تكوينى آن را مى گويد، نه تشريعى ، و آن عبادتى هم كه مشركين و متصوفه و مسيحيان تبديل كرده اند به اينكه يكى قائل به ارتفاع تكليف از انسان كامل شده ، و ديگرى به جاى خدا، بت و كواكب و يا مسيح را مى پرستد، عبادت تشريعى است ، نه تكوينى | و اگر جمله ((لا تبديل لخلق الله (( دلالت كند بر اينكه ملك و عبادت و عبوديت تبديل پذير نيست ، تكوينى آن را مى گويد، نه تشريعى ، و آن عبادتى هم كه مشركين و متصوفه و مسيحيان تبديل كرده اند به اينكه يكى قائل به ارتفاع تكليف از انسان كامل شده ، و ديگرى به جاى خدا، بت و كواكب و يا مسيح را مى پرستد، عبادت تشريعى است ، نه تكوينى | ||
مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ | مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشرِكينَ | ||
در اين جمله بعد از آنكه در جملات قبل ، خطاب متوجه شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، خطاب را متوجه عموم كرده نظير آيه ((يا ايها النبى اذا طلقتم النساء((، و آيه ((فاستقم كما امرت و من تاب معك ، و لا تطغوا((، كه اول خطاب را به رسول خود كرده ، سپس متوجه عموم نموده است ، و در نتيجه معناى آيه مورد بحث به مثل اين بر مى گردد كه بگوييم ((فاقم وجهك للدين حنيفا انت و من معك منيبين الى الله (( - رو به سوى دين كن در حالى كه حنيف است ، تو و هر كه با تو است در حالى كه به سوى خدا انابه داشته باشيد((، و ((انابه (( به معناى بازگشت و توبه است | در اين جمله بعد از آنكه در جملات قبل ، خطاب متوجه شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، خطاب را متوجه عموم كرده نظير آيه ((يا ايها النبى اذا طلقتم النساء((، و آيه ((فاستقم كما امرت و من تاب معك ، و لا تطغوا((، كه اول خطاب را به رسول خود كرده ، سپس متوجه عموم نموده است ، و در نتيجه معناى آيه مورد بحث به مثل اين بر مى گردد كه بگوييم ((فاقم وجهك للدين حنيفا انت و من معك منيبين الى الله (( - رو به سوى دين كن در حالى كه حنيف است ، تو و هر كه با تو است در حالى كه به سوى خدا انابه داشته باشيد((، و ((انابه (( به معناى بازگشت و توبه است | ||
((و اتقوه و اقيموا الصلوه (( - كلمه ((تقوى (( در اينجا بر حسب دلالتى كه مقام دارد شامل امتثال اوامر خدا، و پرهيز از نواهى او مى شود، و از بين همه اوامر خدا فقط نماز را ذكر كرد براى اينكه اهميت آن را برساند، چون نماز عمود دين است | ((و اتقوه و اقيموا الصلوه (( - كلمه ((تقوى (( در اينجا بر حسب دلالتى كه مقام دارد شامل امتثال اوامر خدا، و پرهيز از نواهى او مى شود، و از بين همه اوامر خدا فقط نماز را ذكر كرد براى اينكه اهميت آن را برساند، چون نماز عمود دين است | ||
خط ۴۶: | خط ۴۸: | ||
<span id='link169'><span> | <span id='link169'><span> | ||
==نهى از تخرب و تفرق در دين كه از صفات مشركين و ناشى از پيروى آنان از اهواء خوداست == | ==نهى از تخرب و تفرق در دين كه از صفات مشركين و ناشى از پيروى آنان از اهواء خوداست == | ||
مِنَ | مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كلُّ حِزْبِ بِمَا لَدَيهِمْ فَرِحُونَ | ||
كلمه ((من (( براى بيان است ، و منظور از كسانى كه دين خود را متفرق كردند، مشركين است ، در اين جمله مشركين را به خصوصى ترين صفاتى كه در دين دارند معرفى نموده ، و آن اين است كه : در دين متفرقند، و دسته دسته و حزب حزب هستند، و هر حزب به دين خود خوشحال است ، و علت آن همان است كه كمى قبل از اين فرمود: ((بل اتبع الذين ظلموا اهواءهم فمن يهدى من اضل الله ، و ما لهم من ناصرين (( و بيان داشت كه مشركين اساس دين خود را بر هوى و هوس نهاده اند، و خدا ايشان را هدايت نمى كند، و هادى ديگرى هم جز او نيست | كلمه ((من (( براى بيان است ، و منظور از كسانى كه دين خود را متفرق كردند، مشركين است ، در اين جمله مشركين را به خصوصى ترين صفاتى كه در دين دارند معرفى نموده ، و آن اين است كه : در دين متفرقند، و دسته دسته و حزب حزب هستند، و هر حزب به دين خود خوشحال است ، و علت آن همان است كه كمى قبل از اين فرمود: ((بل اتبع الذين ظلموا اهواءهم فمن يهدى من اضل الله ، و ما لهم من ناصرين (( و بيان داشت كه مشركين اساس دين خود را بر هوى و هوس نهاده اند، و خدا ايشان را هدايت نمى كند، و هادى ديگرى هم جز او نيست | ||
و معلوم است كه هواى نفس همه مردم يك جور نيست ، بلكه به يك حالت هم ثابت نمى ماند، بلكه به اختلاف احوال مختلف مى شود، و اگر چنين چيزى اساس دين باشد، معلوم است كه دين با سير هواها و پابپاى آن سير مى كند، و با سقوط هواها و پستى آنها پست مى گردد، و در اين اشكال هيچ فرقى بين دين حق و دين باطل نيست ، چون دين حق هم وقتى اساسش هوى باشد باطل است | و معلوم است كه هواى نفس همه مردم يك جور نيست ، بلكه به يك حالت هم ثابت نمى ماند، بلكه به اختلاف احوال مختلف مى شود، و اگر چنين چيزى اساس دين باشد، معلوم است كه دين با سير هواها و پابپاى آن سير مى كند، و با سقوط هواها و پستى آنها پست مى گردد، و در اين اشكال هيچ فرقى بين دين حق و دين باطل نيست ، چون دين حق هم وقتى اساسش هوى باشد باطل است | ||
از اينجا معلوم مى شود كه نهى از تفرقه كلمه در دين ، در حقيقت نهى از اين است كه هواى را به جاى عقل ، اساس دين قرار دهند، و چه بسا احتمال داده شود كه : ((آيه شريفه كلامى است از سر گرفته شده (( باشد ولى اين احتمال با سياق سازگار نيست | از اينجا معلوم مى شود كه نهى از تفرقه كلمه در دين ، در حقيقت نهى از اين است كه هواى را به جاى عقل ، اساس دين قرار دهند، و چه بسا احتمال داده شود كه : ((آيه شريفه كلامى است از سر گرفته شده (( باشد ولى اين احتمال با سياق سازگار نيست | ||
در آيه شريفه از مشركين به خاطر تفرقى كه در كلمه و تشتتى كه در دين دارند مذمت شده | در آيه شريفه از مشركين به خاطر تفرقى كه در كلمه و تشتتى كه در دين دارند مذمت شده | ||
وَ إِذَا مَس | وَ إِذَا مَس النَّاس ضرُّ دَعَوْا رَبهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنهُم بِرَبِّهِمْ يُشرِكُونَ | ||
تعبير به ((مس (( براى اين است كه : بر ناچيزى و مختصر بودن گرفتارى دلالت كند، و نكره آوردن ((ضر(( و ((رحمه (( نيز براى افاده اختصار و ناچيزى است ، و معناى آيه اين است كه : چون مختصر ضررى از قبيل مرض ، فقر و شدت ، به انسان ها برسد، پروردگارشان را مى خوانند، در حالى كه به سوى او كه همان خداى سبحان است بازگشت مى كنند، و چون خداى تعالى مختصر رحمتى به ايشان بچشاند، ناگهان جمعى از اين مردم به پروردگارشان كه ديروز او را مى خواندند، و به ربوبيتش اعتراف مى كردند، شرك ورزيده و شريكها برايش مى تراشند | تعبير به ((مس (( براى اين است كه : بر ناچيزى و مختصر بودن گرفتارى دلالت كند، و نكره آوردن ((ضر(( و ((رحمه (( نيز براى افاده اختصار و ناچيزى است ، و معناى آيه اين است كه : چون مختصر ضررى از قبيل مرض ، فقر و شدت ، به انسان ها برسد، پروردگارشان را مى خوانند، در حالى كه به سوى او كه همان خداى سبحان است بازگشت مى كنند، و چون خداى تعالى مختصر رحمتى به ايشان بچشاند، ناگهان جمعى از اين مردم به پروردگارشان كه ديروز او را مى خواندند، و به ربوبيتش اعتراف مى كردند، شرك ورزيده و شريكها برايش مى تراشند | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷۴ </center> | ||
خلاصه مى خواهد بفرمايد: انسان طبيعتا كفرانگر نعمت هاست ، هر چند كه در هنگام گرفتارى به نعمت و ولى نعمت اقرار داشته باشد. و اگر فرموده : ((ناگهان جمعى از مردم (( براى اين است كه همه مردم چنين نيستند | خلاصه مى خواهد بفرمايد: انسان طبيعتا كفرانگر نعمت هاست ، هر چند كه در هنگام گرفتارى به نعمت و ولى نعمت اقرار داشته باشد. و اگر فرموده : ((ناگهان جمعى از مردم (( براى اين است كه همه مردم چنين نيستند | ||
لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ | لِيَكْفُرُوا بِمَا ءَاتَيْنَهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسوْف تَعْلَمُونَ | ||
در اين جمله مشركين مورد نظر را تهديد مى كند و لام در ((ليكفروا(( لام امر غايب است ، و جمله ((فتمتعوا(( متفرع بر ما قبل خودش است ، و امر ديگرى است كه با امر سابق روى هم تهديد را مى رساند و التفات از امر غايب به امر حاضر براى افاده فوران خشم است ، از اينكه چقدر درباره خداى تعالى كوتاهى نموده ، و امر او را ناچيز مى انگارند؟! و اين بى اعتنايشان به جايى رسيده كه در هنگام بدبختى و گرفتارى دست به دامنش مى شوند، ولى در هنگام خوشى كفران نعمتش مى كنند | در اين جمله مشركين مورد نظر را تهديد مى كند و لام در ((ليكفروا(( لام امر غايب است ، و جمله ((فتمتعوا(( متفرع بر ما قبل خودش است ، و امر ديگرى است كه با امر سابق روى هم تهديد را مى رساند و التفات از امر غايب به امر حاضر براى افاده فوران خشم است ، از اينكه چقدر درباره خداى تعالى كوتاهى نموده ، و امر او را ناچيز مى انگارند؟! و اين بى اعتنايشان به جايى رسيده كه در هنگام بدبختى و گرفتارى دست به دامنش مى شوند، ولى در هنگام خوشى كفران نعمتش مى كنند | ||
أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سلْطناً فَهُوَ | أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سلْطناً فَهُوَ يَتَكلَّمُ بِمَا كانُوا بِهِ يُشرِكُونَ | ||
كلمه ((ام (( به اصطلاح ادبى منقطعه است ، و مراد از ((نازل كردن سلطان (( اعلام و يا تعليم است ، كه مجازا انزال خوانده شده ، و مراد از ((سلطان (( برهان است ، و منظور از ((تكلم (( دلالت است ، كه مجازا تكلمش خوانده ، و بنابراين معناى آيه اين است كه : بلكه ما به ايشان برهانى را اعلام كرديم كه دلالت مى كند بر شرك ايشان | كلمه ((ام (( به اصطلاح ادبى منقطعه است ، و مراد از ((نازل كردن سلطان (( اعلام و يا تعليم است ، كه مجازا انزال خوانده شده ، و مراد از ((سلطان (( برهان است ، و منظور از ((تكلم (( دلالت است ، كه مجازا تكلمش خوانده ، و بنابراين معناى آيه اين است كه : بلكه ما به ايشان برهانى را اعلام كرديم كه دلالت مى كند بر شرك ايشان | ||
و ممكن هم هست مراد از ((سلطان (( صاحب سلطان يعنى فرشته باشد، كه در اين صورت ديگر مجازى در كلمه ((انزال (( و ((تكلم (( به كار نرفته ، آن وقت معنا چنين مى شود: بلكه مگر ما فرشته اى بر ايشان نازل كرديم ، پس او درباره شركشان تكلم كرد | و ممكن هم هست مراد از ((سلطان (( صاحب سلطان يعنى فرشته باشد، كه در اين صورت ديگر مجازى در كلمه ((انزال (( و ((تكلم (( به كار نرفته ، آن وقت معنا چنين مى شود: بلكه مگر ما فرشته اى بر ايشان نازل كرديم ، پس او درباره شركشان تكلم كرد | ||
وَ إِذَا أَذَقْنَا | وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاس رَحْمَةً فَرِحُوا بهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سيِّئَةُ بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطونَ | ||
كلمه ((اذاقه (( مانند كلمه ((مس ((، كه گذشت ، كمى و ناچيزى را مى رساند، و كلمه ((قنوط(( به معناى نوميدى است | كلمه ((اذاقه (( مانند كلمه ((مس ((، كه گذشت ، كمى و ناچيزى را مى رساند، و كلمه ((قنوط(( به معناى نوميدى است | ||
كلمه ((اذا(( ى اولى ، شرطيه ، و دومى فجائيه (ناگهانى ) است ، و مقابله بين ((اذا(( در چشاندن رحمت ، و ((ان (( در رسانيدن سيئه ، اين معنا را مى رساند كه رحمت قطعى و بسيار است ، و مصيبت اندك و احتمالى است | كلمه ((اذا(( ى اولى ، شرطيه ، و دومى فجائيه (ناگهانى ) است ، و مقابله بين ((اذا(( در چشاندن رحمت ، و ((ان (( در رسانيدن سيئه ، اين معنا را مى رساند كه رحمت قطعى و بسيار است ، و مصيبت اندك و احتمالى است | ||
خط ۷۷: | خط ۷۹: | ||
<span id='link171'><span> | <span id='link171'><span> | ||
==وسعت و تنگى معيشت تابع مشيت خدا است (يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر) == | ==وسعت و تنگى معيشت تابع مشيت خدا است (يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر) == | ||
أَ وَ لَمْ يَرَوْا | أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ | ||
اين آيه خطاى مردم را در مبادرت به خشنودى ، و نوميدى بيان مى كند، و مى فرمايد كه : نبايد در هنگام رسيدن به نعمت بى درنگ خوشحالى كرد، و در مورد از دست رفتن نعمت بى درنگ نوميد شد، براى اينكه رزق در كمى و زيادى تابع مشيت خداست ، بر انسان لازم است كه بداند آن رحمتى كه به وى رسيده و همچنين آن ناملايمى كه به او رسيده هر دو با مشيت خدا قابل زوالند، پس نبايد به چيزى كه ايمن از فقدانش نيست خوشحال شود، و از چيزى كه اميد زوالش هست ناراحت و نوميد گردد | اين آيه خطاى مردم را در مبادرت به خشنودى ، و نوميدى بيان مى كند، و مى فرمايد كه : نبايد در هنگام رسيدن به نعمت بى درنگ خوشحالى كرد، و در مورد از دست رفتن نعمت بى درنگ نوميد شد، براى اينكه رزق در كمى و زيادى تابع مشيت خداست ، بر انسان لازم است كه بداند آن رحمتى كه به وى رسيده و همچنين آن ناملايمى كه به او رسيده هر دو با مشيت خدا قابل زوالند، پس نبايد به چيزى كه ايمن از فقدانش نيست خوشحال شود، و از چيزى كه اميد زوالش هست ناراحت و نوميد گردد | ||
و اما اينكه فرمود: مگر نمى بينند كه خدا روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى دهد، و مساله روزى دادن را امرى ديدنى معرفى كرد، براى اين است كه بفهماند اين رزقى كه به انسان مى رسد، و يا خود آدمى كسب مى كند، مولود دست بدست دادن هزاران هزار اسباب و شرايطى است كه آدمى - كه آن را از هنرمندى خود مى داند - يكى از آن هزاران هزار است ، و همچنين آن سببى كه انسانها دل خود را به آن خوش مى كنند، كه من فلان مغازه يا فلان كارخانه و يا فلان پست را دارم ، نيز يكى از آن اسباب است ، و تمامى اسباب هم سبب بودنشان از خودشان نيست ، همه مستند به خداى سبحان است | و اما اينكه فرمود: مگر نمى بينند كه خدا روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى دهد، و مساله روزى دادن را امرى ديدنى معرفى كرد، براى اين است كه بفهماند اين رزقى كه به انسان مى رسد، و يا خود آدمى كسب مى كند، مولود دست بدست دادن هزاران هزار اسباب و شرايطى است كه آدمى - كه آن را از هنرمندى خود مى داند - يكى از آن هزاران هزار است ، و همچنين آن سببى كه انسانها دل خود را به آن خوش مى كنند، كه من فلان مغازه يا فلان كارخانه و يا فلان پست را دارم ، نيز يكى از آن اسباب است ، و تمامى اسباب هم سبب بودنشان از خودشان نيست ، همه مستند به خداى سبحان است | ||
خط ۸۵: | خط ۸۷: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۷۷ </center> | ||
و به خاطر اينكه آيه از نظر معنا عموميت دارد، و مخصوص به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ، لذا در بيان آثار نيك خمس ، ويا صدقه به طور عموم فرمود: ((ذلك خير - اين بهتر است براى كسانى كه رضاى خدا را مى جويند، و آنان رستگارانند(( | و به خاطر اينكه آيه از نظر معنا عموميت دارد، و مخصوص به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ، لذا در بيان آثار نيك خمس ، ويا صدقه به طور عموم فرمود: ((ذلك خير - اين بهتر است براى كسانى كه رضاى خدا را مى جويند، و آنان رستگارانند(( | ||
وَ مَا ءَاتَيْتُم | وَ مَا ءَاتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيرْبُوَا فى أَمْوَلِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِندَ اللَّهِ وَ مَا ءَاتَيْتُم مِّن زَكَوةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئك هُمُ الْمُضعِفُونَ | ||
مراد از ((ربا(( و ((زكات (( در آيه : ((و ما آتيتم من ربا ليربوا...(( | مراد از ((ربا(( و ((زكات (( در آيه : ((و ما آتيتم من ربا ليربوا...(( | ||
كلمه ((ربا((، به معناى نمو مال ، و زياد شدن آن است ، و جمله ((ليربوا...(( اشاره به علت اين نامگذارى مى كند، كه چرا ربا را ربا خواندند بنابراين مراد اين است كه : مالى كه شما به مردم داده ايد تا اموالشان زياد شود، نه براى اينكه خدا راضى شود - اين قيد را از ذكر اراده وجه خدا در عبارت مقابل آن مى فهميم - آن مال نزد خدا زياد نمى شود، و نمو نمى كند، و ثوابى از آن عايدتان نمى شود، براى اينكه قصد قربت نداشته ايد | كلمه ((ربا((، به معناى نمو مال ، و زياد شدن آن است ، و جمله ((ليربوا...(( اشاره به علت اين نامگذارى مى كند، كه چرا ربا را ربا خواندند بنابراين مراد اين است كه : مالى كه شما به مردم داده ايد تا اموالشان زياد شود، نه براى اينكه خدا راضى شود - اين قيد را از ذكر اراده وجه خدا در عبارت مقابل آن مى فهميم - آن مال نزد خدا زياد نمى شود، و نمو نمى كند، و ثوابى از آن عايدتان نمى شود، براى اينكه قصد قربت نداشته ايد | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۹: | ||
و درالدر المنثور است كه : ابن مردويه ، از حماد بن عمرو الصفار، روايت كرده كه گفت : از قتاده پرسيدم معناى ((فطره الله التى فطر الناس عليها(( چيست ؟ گفت : انس بن مالك برايم حديث كرد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از فطرتى كه خدا مردم را بر آن فطرت آفريده دين خدا است | و درالدر المنثور است كه : ابن مردويه ، از حماد بن عمرو الصفار، روايت كرده كه گفت : از قتاده پرسيدم معناى ((فطره الله التى فطر الناس عليها(( چيست ؟ گفت : انس بن مالك برايم حديث كرد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: منظور از فطرتى كه خدا مردم را بر آن فطرت آفريده دين خدا است | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۳}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش