۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۰}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۵: | خط ۷: | ||
وصف الحال سه صنف از مردم : اصرار كنندگان برباطل ، متزلزلان در راه حق و مؤ منان | وصف الحال سه صنف از مردم : اصرار كنندگان برباطل ، متزلزلان در راه حق و مؤ منان | ||
اين آيات اصنافى از مردم را معرفى مى كند و مى فرمايد: بعضى مصر بر باطل ، و مجادله كنند، در برابر حقند، و بعضى درباره حق متزلزلند، و بعضى ديگر مؤ منند. و درباره هر صنفى وصف الحالى ذكر مى كند: دسته اول و دوم را گمراه دانسته و گمراهيشان را بيان مى كند و از بدى سرانجامشان خبر مى دهد، و صنف سوم را راه يافته در دنيا، و متنعم در آخرت مى داند. | اين آيات اصنافى از مردم را معرفى مى كند و مى فرمايد: بعضى مصر بر باطل ، و مجادله كنند، در برابر حقند، و بعضى درباره حق متزلزلند، و بعضى ديگر مؤ منند. و درباره هر صنفى وصف الحالى ذكر مى كند: دسته اول و دوم را گمراه دانسته و گمراهيشان را بيان مى كند و از بدى سرانجامشان خبر مى دهد، و صنف سوم را راه يافته در دنيا، و متنعم در آخرت مى داند. | ||
وَ مِنَ | وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كلَّ شيْطنٍ مَّرِيدٍ | ||
كلمه ((مريد(( به معناى پليد است . و بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه يكسره و به كلى فاسد و از خير عارى باشد. و ((مجادله در خدا بدون علم (( به معناى اين است كه در مسائلى كه برگشتش به صفات و افعال خدا باشد سخنانى بر اساس جهل و بدون علم بزنند و درباره آن اصرار هم بورزند. | كلمه ((مريد(( به معناى پليد است . و بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه يكسره و به كلى فاسد و از خير عارى باشد. و ((مجادله در خدا بدون علم (( به معناى اين است كه در مسائلى كه برگشتش به صفات و افعال خدا باشد سخنانى بر اساس جهل و بدون علم بزنند و درباره آن اصرار هم بورزند. | ||
((و يتبع كل شيطان مريد(( - اين جمله بيان مسلك مشركين در اعتقاد و عمل است ، همچنانكه جمله قبلى بيان مسلك ايشان در حرف زدن بود، گويى كه فرموده : بعضى از مردم درباره خدا بدون علم حرف مى زنند و بر جهل خود اصرار هم مى ورزند و به هر باطلى معتقد شده ، به آن عمل هم مى كنند، و چون شيطان محرك و هادى آدميان به سوى باطل است پس در حقيقت اين گونه اشخاص به اغواى شيطان متمايل به وى شده اند، و در هر اعتقاد و عمل او را پيروى مى كنند. | ((و يتبع كل شيطان مريد(( - اين جمله بيان مسلك مشركين در اعتقاد و عمل است ، همچنانكه جمله قبلى بيان مسلك ايشان در حرف زدن بود، گويى كه فرموده : بعضى از مردم درباره خدا بدون علم حرف مى زنند و بر جهل خود اصرار هم مى ورزند و به هر باطلى معتقد شده ، به آن عمل هم مى كنند، و چون شيطان محرك و هادى آدميان به سوى باطل است پس در حقيقت اين گونه اشخاص به اغواى شيطان متمايل به وى شده اند، و در هر اعتقاد و عمل او را پيروى مى كنند. | ||
خط ۱۳: | خط ۱۵: | ||
و جمله ((و يتب ع كل شيطان (( در عين حال كنايه از اين نيز هست كه گمراهان در پيروى باطل به جايى نمى رسند كه توقف كنند، براى اينكه استعداد پذيرش حق در آنها كشته شده ، و قلبشان مطبوع بر باطل گشته . و خلاصه جمله مذكور به كنايه معنايلا را مى رساند كه آيه ((و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغى يتخذوه سبيلا(( در مقام بيان آن است . | و جمله ((و يتب ع كل شيطان (( در عين حال كنايه از اين نيز هست كه گمراهان در پيروى باطل به جايى نمى رسند كه توقف كنند، براى اينكه استعداد پذيرش حق در آنها كشته شده ، و قلبشان مطبوع بر باطل گشته . و خلاصه جمله مذكور به كنايه معنايلا را مى رساند كه آيه ((و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغى يتخذوه سبيلا(( در مقام بيان آن است . | ||
مراد از اينكه درباره رهبرى پيروى از شيطان فرمود:((كتب عليه انه من تولاه فانهيضله ...(( | مراد از اينكه درباره رهبرى پيروى از شيطان فرمود:((كتب عليه انه من تولاه فانهيضله ...(( | ||
كُتِب عَلَيْهِ | كُتِب عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يهْدِيهِ إِلى عَذَابِ السعِيرِ | ||
كلمه ((تولى (( به معناى اين است كه كسى را براى پيروى ولى خود بگيرى . و كلمه ((فانه يضله (( مبتدايى است كه خبرش حذف شده و معنايش اين است كه : پيروى مى كند هر شيطان پليدى را كه از جمله صفاتش يكى اين است كه بر او نوشته شده كه هر كس او را ولى خود بگيرد و پيرويش كند، اضلال و هدايتش او را به سوى عذاب سعير، ثابت و لازم است . | كلمه ((تولى (( به معناى اين است كه كسى را براى پيروى ولى خود بگيرى . و كلمه ((فانه يضله (( مبتدايى است كه خبرش حذف شده و معنايش اين است كه : پيروى مى كند هر شيطان پليدى را كه از جمله صفاتش يكى اين است كه بر او نوشته شده كه هر كس او را ولى خود بگيرد و پيرويش كند، اضلال و هدايتش او را به سوى عذاب سعير، ثابت و لازم است . | ||
و مراد از اينكه فرمود ((بر او نوشته شده كه ...(( اين است كه قضاى الهى در حق وى چنين رانده شده كه اولا پيروان خود را گمراه كند، و ثانيا ايشان را داخل آتش سازد واين دو قضا كه در حق وى رانده شده همان است كه آيه ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين و ان جهنم لموعدهم اجمعين (( آن را بيان مى كند، كه توضيح آن در جلد دوازدهم اين كتاب گذشت . | و مراد از اينكه فرمود ((بر او نوشته شده كه ...(( اين است كه قضاى الهى در حق وى چنين رانده شده كه اولا پيروان خود را گمراه كند، و ثانيا ايشان را داخل آتش سازد واين دو قضا كه در حق وى رانده شده همان است كه آيه ((ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين و ان جهنم لموعدهم اجمعين (( آن را بيان مى كند، كه توضيح آن در جلد دوازدهم اين كتاب گذشت . | ||
خط ۲۳: | خط ۲۵: | ||
<span id='link341'><span> | <span id='link341'><span> | ||
==رفع ريب و ترديد در بعث و نشور، با بيان چگونگى خلقت انسان و نبات == | ==رفع ريب و ترديد در بعث و نشور، با بيان چگونگى خلقت انسان و نبات == | ||
يَأَيُّهَا النَّاس إِن كُنتُمْ فى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَكم مِّن تُرَابٍ... شيْئاً | |||
مراد از ((بعث (( زنده كردن مردگان و بازگشت به سوى خداى سبحان است ، و اين روشن است . و كلمه ((علقه (( به معناى قطعه اى خون خشكيده است . و كلمه ((مضغه (( به معناى قطعه اى گوشت جويده شده است ، و ((مخلقه (( به طورى كه گفته اند به معناى تام الخلقه است ، و ((غير مخلقه (( يعنى آنكه هنوز خلقتش تمام نشده ، و اين كلام با تصوير جنين كه ملازم با نفخ روح در آن است منطبق مى شود. و بنابراين معنا، كلام كسى كه گفته ((تخليق (( به معناى ((تصوير(( است ، با آيه منطبق مى گردد. | مراد از ((بعث (( زنده كردن مردگان و بازگشت به سوى خداى سبحان است ، و اين روشن است . و كلمه ((علقه (( به معناى قطعه اى خون خشكيده است . و كلمه ((مضغه (( به معناى قطعه اى گوشت جويده شده است ، و ((مخلقه (( به طورى كه گفته اند به معناى تام الخلقه است ، و ((غير مخلقه (( يعنى آنكه هنوز خلقتش تمام نشده ، و اين كلام با تصوير جنين كه ملازم با نفخ روح در آن است منطبق مى شود. و بنابراين معنا، كلام كسى كه گفته ((تخليق (( به معناى ((تصوير(( است ، با آيه منطبق مى گردد. | ||
مقصود از جمله ((لنبين لكم (( بر حسب ظاهر سياق ، اين است كه تا برايتان بيان كنيم كه بعث ممكن است ، و شك و شبهه را از دلهايتان زايل نماييم ، چون مشاهده انتقال خاكى | مقصود از جمله ((لنبين لكم (( بر حسب ظاهر سياق ، اين است كه تا برايتان بيان كنيم كه بعث ممكن است ، و شك و شبهه را از دلهايتان زايل نماييم ، چون مشاهده انتقال خاكى | ||
خط ۴۳: | خط ۴۵: | ||
((و انبتت من كل زوج بهيج (( - يعنى زمين بعد از آنكه ما بر آن آب نازل كرديم از هر صنف از اصناف گياهان داراى بهجت - يعنى خوش رنگ ، و داراى برگ و گل خندان - برويانيد. ممكن هم هست منظور از ((زوج (( معناى مقابل فرد باشد، براى اينكه در جاهاى ديگر كلام خداى تعالى اين معنا ثابت شده ، كه گياهان نيز ازدواج دارند، همچنانكه براى آنها حيات و زندگى اثبات شده و علوم تجربى امروز نيز با آن موافق است . | ((و انبتت من كل زوج بهيج (( - يعنى زمين بعد از آنكه ما بر آن آب نازل كرديم از هر صنف از اصناف گياهان داراى بهجت - يعنى خوش رنگ ، و داراى برگ و گل خندان - برويانيد. ممكن هم هست منظور از ((زوج (( معناى مقابل فرد باشد، براى اينكه در جاهاى ديگر كلام خداى تعالى اين معنا ثابت شده ، كه گياهان نيز ازدواج دارند، همچنانكه براى آنها حيات و زندگى اثبات شده و علوم تجربى امروز نيز با آن موافق است . | ||
و حاصل معنا اين است كه : زمين در روياندن گياهان و رشد دادن آنها، اثرى دارد نظير اثر رحم در روياندن فرزند كه آن را از خاك گرفته به صورت نطفه ، و سپس علقه ، آنگاه مضغه ، آنگاه انسانى زنده در مى آورد. | و حاصل معنا اين است كه : زمين در روياندن گياهان و رشد دادن آنها، اثرى دارد نظير اثر رحم در روياندن فرزند كه آن را از خاك گرفته به صورت نطفه ، و سپس علقه ، آنگاه مضغه ، آنگاه انسانى زنده در مى آورد. | ||
ذَلِك | ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَْقُّ وَ أَنَّهُ يحْىِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ | ||
كلمه ((ذلك (( اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى آمده بود، و آن خلقت انسان و گياه بود. و تدبير امر آنها از نظر حدوث و بقاء، و هم از نظر خلقت و تدبير، امرى است داراى واقعيت كه كسى نمى تواند در آنها ترديد كند. | كلمه ((ذلك (( اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى آمده بود، و آن خلقت انسان و گياه بود. و تدبير امر آنها از نظر حدوث و بقاء، و هم از نظر خلقت و تدبير، امرى است داراى واقعيت كه كسى نمى تواند در آنها ترديد كند. | ||
آنچه از سياق بر مى آيد اين است كه مراد از ((حق ((، خود حق است ، يعنى وصفى نيست كه قائم مقام موصوف حذف شده و خبر ((ان (( بوده باشد، بلكه مى خواهد بفرمايد: | آنچه از سياق بر مى آيد اين است كه مراد از ((حق ((، خود حق است ، يعنى وصفى نيست كه قائم مقام موصوف حذف شده و خبر ((ان (( بوده باشد، بلكه مى خواهد بفرمايد: | ||
خط ۵۰: | خط ۵۲: | ||
جمله ((و انه يحيى الموتى (( عطف است به ما قبلش كه در آيه قبلى ذكر شده بود، و آن عبارت بود از انتقال خاك مرده از حالى به حالى و رساندنش به مرحله انسانى زنده . و نيز انتقال زمين مرده به وسيله آب به صورت نباتى زنده ، و اين كار همچنان ادامه دارد، به خاطر اينكه او كارش زنده كردن مردگان است . | جمله ((و انه يحيى الموتى (( عطف است به ما قبلش كه در آيه قبلى ذكر شده بود، و آن عبارت بود از انتقال خاك مرده از حالى به حالى و رساندنش به مرحله انسانى زنده . و نيز انتقال زمين مرده به وسيله آب به صورت نباتى زنده ، و اين كار همچنان ادامه دارد، به خاطر اينكه او كارش زنده كردن مردگان است . | ||
و جمله ((و انه على كل شى ء قدير(( مانند جمله قبلى عطف است بر جملات سابق . و مراد اين است كه آنچه ما بيان كرديم همه به خاطر اين بوده كه خدا بر هر چيز قادر است ، چون ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آنها در ايجاد و ابقاء، مرتبط به وجود و نظامى است كه در عالم جريان دارد، و همانطور كه ايجاد وجود و نظام عالم ، جز با داشتن قدرت ميسر نمى شود، همچنين داشتن قدرت بر آن دو كار جز با داشتن قدرت بر هر چيز ميسر نمى شود. پس ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آن دو، به خاطر عموم قدرت او است ، و به تفسير ديگر: خلقت و تدبير انسان و نبات كشف مى كند از عموم قدرت او. | و جمله ((و انه على كل شى ء قدير(( مانند جمله قبلى عطف است بر جملات سابق . و مراد اين است كه آنچه ما بيان كرديم همه به خاطر اين بوده كه خدا بر هر چيز قادر است ، چون ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آنها در ايجاد و ابقاء، مرتبط به وجود و نظامى است كه در عالم جريان دارد، و همانطور كه ايجاد وجود و نظام عالم ، جز با داشتن قدرت ميسر نمى شود، همچنين داشتن قدرت بر آن دو كار جز با داشتن قدرت بر هر چيز ميسر نمى شود. پس ايجاد انسان و نبات و تدبير امر آن دو، به خاطر عموم قدرت او است ، و به تفسير ديگر: خلقت و تدبير انسان و نبات كشف مى كند از عموم قدرت او. | ||
وَ | وَ أَنَّ الساعَةَ ءَاتِيَةٌ لا رَيْب فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَث مَن فى الْقُبُورِ | ||
اين دو جمله عطف است بر ((ان (( در جمله ((ذلك بان اللّه (( | اين دو جمله عطف است بر ((ان (( در جمله ((ذلك بان اللّه (( | ||
<span id='link343'><span> | <span id='link343'><span> | ||
خط ۷۸: | خط ۸۰: | ||
با اين بيان يك نكته ديگر نيز روشن مى شود و آن بيجا بودن شبهه تكرار است كه بعضى دچارش شده اند و آن شبهه اين است كه از جمله ((و انه يحيى الموتى (( و جمله ((و ان الساعه آتيه (( و جمله ((و ان اللّه يبعث من فى القبور(( و جملات ديگر توهم شده است . | با اين بيان يك نكته ديگر نيز روشن مى شود و آن بيجا بودن شبهه تكرار است كه بعضى دچارش شده اند و آن شبهه اين است كه از جمله ((و انه يحيى الموتى (( و جمله ((و ان الساعه آتيه (( و جمله ((و ان اللّه يبعث من فى القبور(( و جملات ديگر توهم شده است . | ||
مفسرين در تفسير آيات سه گانه و بيان حجت آنها وجوه بسيار مختلفى آورده اند كه هيچ فايده اى در نقل آنها نيست و در همه آن وجوه مقدماتى اضافه كرده اند كه به كلى از مفاد آيه اجنبى است ، و علاوه بر اينكه اجنبى است در نظم آيه و سلامت بيان و استقامت حجت آن اخلال نيز وارد مى كند و به همين جهت از ذكر آن صرفنظر كرديم اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد بايد به تفاسير مطول مراجعه كند. | مفسرين در تفسير آيات سه گانه و بيان حجت آنها وجوه بسيار مختلفى آورده اند كه هيچ فايده اى در نقل آنها نيست و در همه آن وجوه مقدماتى اضافه كرده اند كه به كلى از مفاد آيه اجنبى است ، و علاوه بر اينكه اجنبى است در نظم آيه و سلامت بيان و استقامت حجت آن اخلال نيز وارد مى كند و به همين جهت از ذكر آن صرفنظر كرديم اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد بايد به تفاسير مطول مراجعه كند. | ||
وَ مِنَ | وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتَبٍ مُّنِيرٍ | ||
اين آيه صنف ديگر از مردم روى گردان از حق را يادآور مى شود. در تفسير كشف الكشاف به طورى كه نقل كرده اند گفته : از نظر نظم و مقام روشن تر اين به نظر مى رسد كه بگوييم اين آيه درباره پيشوايان و مقلدين - به فتحه لام - و آيه قبلى كه مى فرمود ((و من الناس من يجادل ... مريد(( درباره مقلدين - به كسر لام - است . اين بود خلاصه نظريه كشف الكشاف . | اين آيه صنف ديگر از مردم روى گردان از حق را يادآور مى شود. در تفسير كشف الكشاف به طورى كه نقل كرده اند گفته : از نظر نظم و مقام روشن تر اين به نظر مى رسد كه بگوييم اين آيه درباره پيشوايان و مقلدين - به فتحه لام - و آيه قبلى كه مى فرمود ((و من الناس من يجادل ... مريد(( درباره مقلدين - به كسر لام - است . اين بود خلاصه نظريه كشف الكشاف . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۲ </center> | ||
خط ۸۷: | خط ۸۹: | ||
از اين توجيه كه بگذريم ، آنچه ممكن است درباره اين تعبير بگوييم اين است كه : مراد از علم ، علم حاصل از حجت عقلى باشد، و مراد از هدايت ، علم حاصل از هدايت الهى باشد، كه تنها نصيب كسانى مى شود كه در بندگى و عبادت خدا خلوص به خرج داده ، دل به نور معرفت او روشن كرده باشند. و يا به عكس ، يعنى به عنايتى ديگر مراد از علم ، هدايت الهى ، و مراد از هدايت ، علم از طريق حجت عقلى باشد، و مراد از كتاب منير، وحى الهى ، و از طريق نبوت باشد. و اين طرق سه گانه به سوى مطلق علم است كه يكى از راه عقل ، و دومى از راه چشم ، و سومى از راه گوش به دست مى آيد، و اين همان است كه در آيه شريفه ((و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفوآد كل اولئك كان عنه مسئولا(( بدان اشاره مى كند، و به هر حال خدا داناتر است . | از اين توجيه كه بگذريم ، آنچه ممكن است درباره اين تعبير بگوييم اين است كه : مراد از علم ، علم حاصل از حجت عقلى باشد، و مراد از هدايت ، علم حاصل از هدايت الهى باشد، كه تنها نصيب كسانى مى شود كه در بندگى و عبادت خدا خلوص به خرج داده ، دل به نور معرفت او روشن كرده باشند. و يا به عكس ، يعنى به عنايتى ديگر مراد از علم ، هدايت الهى ، و مراد از هدايت ، علم از طريق حجت عقلى باشد، و مراد از كتاب منير، وحى الهى ، و از طريق نبوت باشد. و اين طرق سه گانه به سوى مطلق علم است كه يكى از راه عقل ، و دومى از راه چشم ، و سومى از راه گوش به دست مى آيد، و اين همان است كه در آيه شريفه ((و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفوآد كل اولئك كان عنه مسئولا(( بدان اشاره مى كند، و به هر حال خدا داناتر است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۳ </center> | ||
ثَانىَ عِطفِهِ | ثَانىَ عِطفِهِ لِيُضِلَّ عَن سبِيلِ اللَّهِ... عَذَاب الحَْرِيقِ | ||
كلمه : ((ثنى (( به معناى شكستن است و كلمه ((عطف (( - به كسر عين - به معناى پهلو است . و شكستن پهلو كنايه از روگرداندن است ، گويى كسى كه از چيزى روى مى گرداند، يك پهلوى خود را خم مى كند و مى شكند. | كلمه : ((ثنى (( به معناى شكستن است و كلمه ((عطف (( - به كسر عين - به معناى پهلو است . و شكستن پهلو كنايه از روگرداندن است ، گويى كسى كه از چيزى روى مى گرداند، يك پهلوى خود را خم مى كند و مى شكند. | ||
جمله ((ليضل عن سبيل اللّه (( متعلق به جمله ((يجادل (( است ، و لام در آن براى تعليل است ، و معناى آن اين است كه : درباره خدا از روى جهل جدال مى كند و اظهار اعراض و استكبار مى كند، تا به اين وسيله به غرض خود كه اضلال مردم است برسد، و اينها همان روساى مشركين هستند كه ديگران از ايشان پيروى مى كنند. | جمله ((ليضل عن سبيل اللّه (( متعلق به جمله ((يجادل (( است ، و لام در آن براى تعليل است ، و معناى آن اين است كه : درباره خدا از روى جهل جدال مى كند و اظهار اعراض و استكبار مى كند، تا به اين وسيله به غرض خود كه اضلال مردم است برسد، و اينها همان روساى مشركين هستند كه ديگران از ايشان پيروى مى كنند. | ||
جمله ((له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمه عذاب الحريق (( تهديد ايشان است به خزى ، يعنى خوارى و ذلت و رسوايى در دنيا - همانطور كه ديديم سرانجام كار مشركين قريش ، البته روساى ايشان به همانجا كشيده شد - و نيز تهديد به عذاب اخروى است . | جمله ((له فى الدنيا خزى و نذيقه يوم القيمه عذاب الحريق (( تهديد ايشان است به خزى ، يعنى خوارى و ذلت و رسوايى در دنيا - همانطور كه ديديم سرانجام كار مشركين قريش ، البته روساى ايشان به همانجا كشيده شد - و نيز تهديد به عذاب اخروى است . | ||
ذَلِك بِمَا | ذَلِك بِمَا قَدَّمَت يَدَاك وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْس بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ | ||
كلمه ((ذلك (( اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى بود، يعنى تهديد رؤ ساى مشركين به خوارى در دنيا و عذاب در آخرت . و حرف ((باء(( در جمله ((بما قدمت (( باء مقابله است مثل بائى كه ما در جمله ((بعث هذا بهذا - فروختم اين را در مقابل آن (( مى آوريم . ممكن هم هست باء سببيت باشد. و معناى آيه بنابر احتمال اول چنين مى شود آنچه تو از خزى و عذاب مى بينى سزاى همان كارهايى است كه در دنيا كردى . و بنابر احتمال دومى : به سبب آن مجادله بدون علم و هدايت و كتاب كه در دنيا كردى و درباره خدا بدون علم و هدايت و كتاب اعراض و استكبار ورزيدى تا مردم را گمراه كنى اين خزى و عذاب را مى بينى . البته در اين كلام التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته تا ملامت و عتاب را بر آنان تسجيل كرده باشد. | كلمه ((ذلك (( اشاره به مطالبى است كه در آيه قبلى بود، يعنى تهديد رؤ ساى مشركين به خوارى در دنيا و عذاب در آخرت . و حرف ((باء(( در جمله ((بما قدمت (( باء مقابله است مثل بائى كه ما در جمله ((بعث هذا بهذا - فروختم اين را در مقابل آن (( مى آوريم . ممكن هم هست باء سببيت باشد. و معناى آيه بنابر احتمال اول چنين مى شود آنچه تو از خزى و عذاب مى بينى سزاى همان كارهايى است كه در دنيا كردى . و بنابر احتمال دومى : به سبب آن مجادله بدون علم و هدايت و كتاب كه در دنيا كردى و درباره خدا بدون علم و هدايت و كتاب اعراض و استكبار ورزيدى تا مردم را گمراه كنى اين خزى و عذاب را مى بينى . البته در اين كلام التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته تا ملامت و عتاب را بر آنان تسجيل كرده باشد. | ||
جمله ((و ان اللّه ليس بظلام للعبيد(( عطف بر جمله ((ما قدمت (( است و معنايش اين است كه : (اينكه گفتيم آنچه مى بينى سزاى كرده هاى خود تو است ) بدان جهت است كه خدا بر بنده خود ظلم نمى كند بلكه با هر يك از آنان معامله اى مى كند كه خود مستحق آن باشند و با عمل خود و به زبان حال خواستار آن باشند. | جمله ((و ان اللّه ليس بظلام للعبيد(( عطف بر جمله ((ما قدمت (( است و معنايش اين است كه : (اينكه گفتيم آنچه مى بينى سزاى كرده هاى خود تو است ) بدان جهت است كه خدا بر بنده خود ظلم نمى كند بلكه با هر يك از آنان معامله اى مى كند كه خود مستحق آن باشند و با عمل خود و به زبان حال خواستار آن باشند. | ||
وَ مِنَ | وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ.... | ||
كلمه ((حرف (( و نيز كلمه ((طرف (( و كلمه ((جانب (( به يك معنا است . و كلمه ((اطمينان (( به معناى آرامش و سكونت است و ((فتنه (( به طورى كه گفته اند به معناى محنت | كلمه ((حرف (( و نيز كلمه ((طرف (( و كلمه ((جانب (( به يك معنا است . و كلمه ((اطمينان (( به معناى آرامش و سكونت است و ((فتنه (( به طورى كه گفته اند به معناى محنت | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۴ </center> | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۵: | ||
آنگاه مى فرمايد: اين سرگردان هايى كه تكيه گاهى ندارند، و هر دم رو به سويى دارند، به خاطر وقوعشان در محنت و مهلكه ، زيانكار در دنيا، و به خاطر روى گرداندنشان از خدا و دين ، و ارتداد و كفر، زيانكار در آخرت هستند، زيانكارى آشكار. | آنگاه مى فرمايد: اين سرگردان هايى كه تكيه گاهى ندارند، و هر دم رو به سويى دارند، به خاطر وقوعشان در محنت و مهلكه ، زيانكار در دنيا، و به خاطر روى گرداندنشان از خدا و دين ، و ارتداد و كفر، زيانكار در آخرت هستند، زيانكارى آشكار. | ||
اين آن معنايى است كه تدبر در معناى آيه آن را دست مى دهد. و بنابراين معنا جمله ((يعبد اللّه على حرف ((، از قبيل استعاره به كنايه ، و جمله ((فان اصابه خير...(( تفسير و تفصيل براى جمله ((يعبد اللّه على حرف (( خواهد بود. و جمله ((خسر الدنيا(( اشاره به خسران دنيايى آنان به خاطر دچار شدن به فتنه ، ((و الاخره (( اشاره به خسران آخرتى آنان به خاطر روى گرداندن از دين است . | اين آن معنايى است كه تدبر در معناى آيه آن را دست مى دهد. و بنابراين معنا جمله ((يعبد اللّه على حرف ((، از قبيل استعاره به كنايه ، و جمله ((فان اصابه خير...(( تفسير و تفصيل براى جمله ((يعبد اللّه على حرف (( خواهد بود. و جمله ((خسر الدنيا(( اشاره به خسران دنيايى آنان به خاطر دچار شدن به فتنه ، ((و الاخره (( اشاره به خسران آخرتى آنان به خاطر روى گرداندن از دين است . | ||
يَدْعُوا مِن دُونِ | يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَضرُّهُ وَ مَا لا يَنفَعُهُ ذَلِك هُوَ الضلَلُ الْبَعِيدُ | ||
مدعو در اينجا بت است كه به خاطر نداشتن شعور و اراده ، هيچ نفع و ضررى براى عابدش ندارد، و عابدش اگر به نفعى و يا ضررى مى رسد از ناحيه عبادت است كه فعل خود او است . | مدعو در اينجا بت است كه به خاطر نداشتن شعور و اراده ، هيچ نفع و ضررى براى عابدش ندارد، و عابدش اگر به نفعى و يا ضررى مى رسد از ناحيه عبادت است كه فعل خود او است . | ||
يَدْعُوا لَمَن | يَدْعُوا لَمَن ضرُّهُ أَقْرَب مِن نَّفْعِهِ لَبِئْس الْمَوْلى وَ لَبِئْس الْعَشِيرُ | ||
كلمه ((مولى (( به معناى ولى و ياور است . و كلمه ((عشير(( به معناى مصاحب و معاشر است . | كلمه ((مولى (( به معناى ولى و ياور است . و كلمه ((عشير(( به معناى مصاحب و معاشر است . | ||
در تركيب جملات آيه گفته اند كه جمله ((يدعو(( به معناى ((يقول - مى گويد(( و جمله | در تركيب جملات آيه گفته اند كه جمله ((يدعو(( به معناى ((يقول - مى گويد(( و جمله | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
و معناى آيه اين است كه : كسى كه بتها را مى پرستد، روز قيامت خودش بتها را چنين توصيف مى كند كه آنچه من در دنيا مولى و عشير خود گرفتم ، ضررش بيشتر از سودش بود، و خدايى كه ضررش از سودش بيشتر باشد، بد مولى و بد عشيرى است ، سوگند مى خورم كه بد مولى و بد عشيرى است . | و معناى آيه اين است كه : كسى كه بتها را مى پرستد، روز قيامت خودش بتها را چنين توصيف مى كند كه آنچه من در دنيا مولى و عشير خود گرفتم ، ضررش بيشتر از سودش بود، و خدايى كه ضررش از سودش بيشتر باشد، بد مولى و بد عشيرى است ، سوگند مى خورم كه بد مولى و بد عشيرى است . | ||
و اگر فرمود ضررش نزديك تر از سودش است ، بدين جهت است كه روز قيامت آثار سوء بت پرستى را كه همان عذاب جاودان و هلاكت ابدى است مشاهده مى كند. | و اگر فرمود ضررش نزديك تر از سودش است ، بدين جهت است كه روز قيامت آثار سوء بت پرستى را كه همان عذاب جاودان و هلاكت ابدى است مشاهده مى كند. | ||
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنْهَرُ... | |||
بعد از آنكه اصنافى از مردم را ذكر كرد كه يك دسته پيشوايان كفرند، كه ديگران را به دنبال خود مى كشانند، و درباره خدا بدون علم جدال مى كنند، و دسته دوم پيروان ايشانند كه دنبال هر شيطانى را مى گيرند و مانند پيشوايانشان جدال مى كنند و هر دم در خيالاتى هستند كه خدا را از هر راهى كه سود مادى داشت مى پرستند، و آنگاه ايشان را به وصف ضلالت و خسران توصيف نموده اينك در اين جمله در مقابل آنان صنف ديگرى را هم ذكر مى كند و عبارتند از مؤ منين صالح كه آنان را به داشتن مثواى كريم و سرانجام نيكو توصيف نموده مى فرمايد كه خدا اين سرانجام را براى آنان خواسته است . و ذكر اين اصناف مقدمه و زمينه چينى براى قضاوتى است كه در ذيل آيات خواهد آمد. | بعد از آنكه اصنافى از مردم را ذكر كرد كه يك دسته پيشوايان كفرند، كه ديگران را به دنبال خود مى كشانند، و درباره خدا بدون علم جدال مى كنند، و دسته دوم پيروان ايشانند كه دنبال هر شيطانى را مى گيرند و مانند پيشوايانشان جدال مى كنند و هر دم در خيالاتى هستند كه خدا را از هر راهى كه سود مادى داشت مى پرستند، و آنگاه ايشان را به وصف ضلالت و خسران توصيف نموده اينك در اين جمله در مقابل آنان صنف ديگرى را هم ذكر مى كند و عبارتند از مؤ منين صالح كه آنان را به داشتن مثواى كريم و سرانجام نيكو توصيف نموده مى فرمايد كه خدا اين سرانجام را براى آنان خواسته است . و ذكر اين اصناف مقدمه و زمينه چينى براى قضاوتى است كه در ذيل آيات خواهد آمد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۰}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش