گمنام

ریشه جبر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۱٬۱۲۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ دی ۱۳۹۵
Added root proximity by QBot
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
 
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
اصلاح شى‏ء به نوعى از قهر. بستن ضد شكستن. راغب گويد: «اَصْلُ الْجَبْرِ اِصْلاحُ الشَّى‏ءِ بضْرىِ مِنَ الْقَهْرِ» در صحاح هست: «الجبر: اَنْ تغنى الرجل او تصلح عظمه من كسر» غنى كردن شخص، اصلاح حال اوست در قاموس آمده: «الجبر خلاف الكسر» در مفردات گفته: جبر گاهى فقط در اصلاح به كار مى‏رود مثل قول على رضى اللّه عنه: يا جابِرُ كُلِّ كِسيرٍ وَ يا مُسَهّرلَ مُسَهِّلَ كُلِّ عَسيرٍ (اى اصلاح گر هر شكسته و اى آسان كننده هر كار دشوار)... و گاهى فقط در قهر استعمال مى‏شود نحو «لا جَبْرَ وَ لا تَفْويضز» (اعمال بشر نه قهر مطلق است و نه واگذارى مطلق)... اجبار در اصل، آن است كه كسى را بر اجبار كسى مجبور كنند ولى در عرف به اجبار مجرد گفته مى‏شود گويند: فلانى را بر فلان كار اجبار كردم. جبّار در انسان به كسى گويند كه نقص خود را با ادعاء برترى و دروغين اصلاح و جبران مى‏كند و اين در انسان فقط به طور ذمّ گفته مى‏شود... و به كسيكه بر ديگرى قهر مى‏كند جبّار گويند مثل [ق:45] و روى تصوّر قهر يا بلندى بر اقران، گفته‏اند: نخلة جبّاره و ناقة جبّارة و اينكه درباره خداوند مى‏گوئيم: «جَبّارٌ مُتَكَبِّرٌ» گفته‏اند از جبرت الفقير است زيرا خدا به واسطه نعمتها حال مردم را اصلاح مى‏كند و گفته‏اند از اجبار است زيرا خدا مردم را بر آنچه كه اراده كرده مقهور مى‏كند. (مفردات باخنصار). ناگفنه نماند معنى جامع جبر، همان اصلاح توأم به نوعى از قهر است و آن، چنانكه صحاح و اقرب الموارد تصريح مى‏كند متعدى و لازم هر دو آمده است (اصلاح كردن و اصلاح شدن) و در شعر عجّاج كه گويد: «قَدْ جَبَرَ الدّينَ الْاِلهُ فَجَبَر وَ عَوَّرَ الرَّحْمنُ مَنْ وَلىُّ الْعِوَرْ» گفته‏اند «جبر» در اول متعدى و بعد لازم آمده است و نيز ناگفته نماند: همه متفق القول‏اند در اينكه جبّار در انسان صفت ذمّ و در خدا صفت مدح و از سماء حسنى است . على هذا كلمه جبّار اگر در انسان به كار رود معنايش ظالم و تحميل كننده اراده خود بر ديگرى بنا حق: مى‏باشد ولى جبّار در خدا به معنى مصلح است، مصلحى كه بر تواناست و يا به معنى مقتدرى است كه مشيّت او در عالم جاريست و در او ظلم نيست و يا به معنى بسيار ترميم و جبران كننده است . 1- [هود:59] پيامبران خدا را نافرمانى كردند و از دستور هر ستمگر لجوج پيروى نمودند. [غافر:35]. طبرسى فرموده ابو عمر و ابن ذكوان وقتى به «قلب» را با تنوين خوانده‏اند و ديگران به كسر و اضافه به «متكبّر». بايد دانست در صورت اوّل معنى آيه مى‏شود خدا بر هر قلبى كه خود پسند و ستمگر است مهر مى‏زند. اگر گوئيم قلب متكبّر و جبّار است علتش آنست كه تكبّر و ظلم از آن سرچشمه مى‏گيرد. در صورت دوم بايد گفت: خدا بر تمام قلبيكه متكبّر و جبّار است مهر بر تمام قلب احاطه مى‏كند هلى هذا عموم قلوب از فحواى آيه به دست مى‏آيد و گرنه «كلّ» راجع به تمام و همه قلب است نه همه قلوب. بعضى‏ها به معنى آيه چندان توجّه نكرده‏اند و بعضى‏ها گفته‏اند در آيه هستى و تقدير آن چنين است «يَطْبَعُ اللّهُ على كُلِّ قَلْبِ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ...» ولى در تفسير جلالين مثل نگارنده گفته است. و اين آيه مثل آيه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ» «وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ...» است پيداست كه قساوت و عمى احاطه بر تمام قلب دارد (واللّه العالم). 2- [حشر:23] در اين آيه هشت تا از اسماء حسنى ذكر شده: پادشاه (مدبّر و مدير) پاك، سلام، ايمنى دهنده، امين (يارقيب) ،توانا، مصلح، بزرگ. چنانكه گفته شد جبّار به معنى مصلح و ترميم كننده و يا به معنى مقتدر است . 3- [شعراء:130] راجع به اين آيه به «بطش» رجوع شود. ناگفته نماند از آيات قرآن به دست مى‏آيد كه عمّاق والدين جبّار و ستمگر است نظير آيه [مريم:32]، [مریم:14] اين سوره است .
اصلاح شى‏ء به نوعى از قهر. بستن ضد شكستن. راغب گويد: «اَصْلُ الْجَبْرِ اِصْلاحُ الشَّى‏ءِ بضْرىِ مِنَ الْقَهْرِ» در صحاح هست: «الجبر: اَنْ تغنى الرجل او تصلح عظمه من كسر» غنى كردن شخص، اصلاح حال اوست در قاموس آمده: «الجبر خلاف الكسر» در مفردات گفته: جبر گاهى فقط در اصلاح به كار مى‏رود مثل قول على رضى اللّه عنه: يا جابِرُ كُلِّ كِسيرٍ وَ يا مُسَهّرلَ مُسَهِّلَ كُلِّ عَسيرٍ (اى اصلاح گر هر شكسته و اى آسان كننده هر كار دشوار)... و گاهى فقط در قهر استعمال مى‏شود نحو «لا جَبْرَ وَ لا تَفْويضز» (اعمال بشر نه قهر مطلق است و نه واگذارى مطلق)... اجبار در اصل، آن است كه كسى را بر اجبار كسى مجبور كنند ولى در عرف به اجبار مجرد گفته مى‏شود گويند: فلانى را بر فلان كار اجبار كردم. جبّار در انسان به كسى گويند كه نقص خود را با ادعاء برترى و دروغين اصلاح و جبران مى‏كند و اين در انسان فقط به طور ذمّ گفته مى‏شود... و به كسيكه بر ديگرى قهر مى‏كند جبّار گويند مثل [ق:45] و روى تصوّر قهر يا بلندى بر اقران، گفته‏اند: نخلة جبّاره و ناقة جبّارة و اينكه درباره خداوند مى‏گوئيم: «جَبّارٌ مُتَكَبِّرٌ» گفته‏اند از جبرت الفقير است زيرا خدا به واسطه نعمتها حال مردم را اصلاح مى‏كند و گفته‏اند از اجبار است زيرا خدا مردم را بر آنچه كه اراده كرده مقهور مى‏كند. (مفردات باخنصار). ناگفنه نماند معنى جامع جبر، همان اصلاح توأم به نوعى از قهر است و آن، چنانكه صحاح و اقرب الموارد تصريح مى‏كند متعدى و لازم هر دو آمده است (اصلاح كردن و اصلاح شدن) و در شعر عجّاج كه گويد: «قَدْ جَبَرَ الدّينَ الْاِلهُ فَجَبَر وَ عَوَّرَ الرَّحْمنُ مَنْ وَلىُّ الْعِوَرْ» گفته‏اند «جبر» در اول متعدى و بعد لازم آمده است و نيز ناگفته نماند: همه متفق القول‏اند در اينكه جبّار در انسان صفت ذمّ و در خدا صفت مدح و از سماء حسنى است . على هذا كلمه جبّار اگر در انسان به كار رود معنايش ظالم و تحميل كننده اراده خود بر ديگرى بنا حق: مى‏باشد ولى جبّار در خدا به معنى مصلح است، مصلحى كه بر تواناست و يا به معنى مقتدرى است كه مشيّت او در عالم جاريست و در او ظلم نيست و يا به معنى بسيار ترميم و جبران كننده است . 1- [هود:59] پيامبران خدا را نافرمانى كردند و از دستور هر ستمگر لجوج پيروى نمودند. [غافر:35]. طبرسى فرموده ابو عمر و ابن ذكوان وقتى به «قلب» را با تنوين خوانده‏اند و ديگران به كسر و اضافه به «متكبّر». بايد دانست در صورت اوّل معنى آيه مى‏شود خدا بر هر قلبى كه خود پسند و ستمگر است مهر مى‏زند. اگر گوئيم قلب متكبّر و جبّار است علتش آنست كه تكبّر و ظلم از آن سرچشمه مى‏گيرد. در صورت دوم بايد گفت: خدا بر تمام قلبيكه متكبّر و جبّار است مهر بر تمام قلب احاطه مى‏كند هلى هذا عموم قلوب از فحواى آيه به دست مى‏آيد و گرنه «كلّ» راجع به تمام و همه قلب است نه همه قلوب. بعضى‏ها به معنى آيه چندان توجّه نكرده‏اند و بعضى‏ها گفته‏اند در آيه هستى و تقدير آن چنين است «يَطْبَعُ اللّهُ على كُلِّ قَلْبِ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ...» ولى در تفسير جلالين مثل نگارنده گفته است. و اين آيه مثل آيه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ» «وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ...» است پيداست كه قساوت و عمى احاطه بر تمام قلب دارد (واللّه العالم). 2- [حشر:23] در اين آيه هشت تا از اسماء حسنى ذكر شده: پادشاه (مدبّر و مدير) پاك، سلام، ايمنى دهنده، امين (يارقيب) ،توانا، مصلح، بزرگ. چنانكه گفته شد جبّار به معنى مصلح و ترميم كننده و يا به معنى مقتدر است . 3- [شعراء:130] راجع به اين آيه به «بطش» رجوع شود. ناگفته نماند از آيات قرآن به دست مى‏آيد كه عمّاق والدين جبّار و ستمگر است نظير آيه [مريم:32]، [مریم:14] اين سوره است .
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ى:100, ب:89, ان:81, على:81, کون:75, کلل:75, فى:73, من:70, سلم:67, يوم:62, ولد:59, عند:56, کبر:56, ما:56, ف:56, اله:56, ه:56, الله:56, بطش:54, قول:54, تبع:51, وله:51, قوم:51, ها:45, لم:45, وقى:43, خوف:40, رود:40, عصو:40, عصى:40, يا:40, هم:35, الا:32, شقو:32, عزز:32, وعد:32, ذکر:32, فرعون:32, ن:29, شقى:29, ارض:29, ورى:29, همن:29, امر:29, قلب:29, خيب:29, سبح:29, نا:29, امن:26, هامان:26, اذا:26, خلد:26, جعل:26, جهنم:26, هذه:26, فتح:26, لن:26, انن:24, انت:24, دخل:24, قرآن:24, بنو:24, دنو:24, برر:24, لعل:24, سقى:24, قدس:21, موسى:21, رسل:21, ل:21, لعن:21, کم:21, قرء:21, طوع:21, صنع:18, حتى:18, ملک:18, موه:18, عن:18, امس:15, خسر:15, صدد:15, هو:15, خرج:15, صرح:15, اخذ:15, شرک:13, طبع:13, صلح:13, نفس:13, قتل:10, ربب:10, ک:10, علم:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
کاربر ناشناس