گمنام

ریشه وکل: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۲٬۴۰۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ دی ۱۳۹۵
Added root proximity by QBot
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بروزن فلس) واگذار كردن. همچنين وكول «وَكَلَ اَليْهِ الْاَمْرَ وَكْلاً و وُكُولاً: فَوَّضَهُ اِليْهِ» وكيل به معنى موكول كسى است كه كار به او واگذار شده است. توكيل: وكيل كردن «وَكَّلَهُ تَوْكيلاً: جَعَلَهُ وَكيلاً» اسم آن وكالة است [سجده:11]. بگو: شما را ملك الموت مى‏ميراند كه بر مرگ شما وكيل گرديده است - مرگ شما به او واگذار شده است. توكل: قبول وكالت. اعتماد. راغب گويد: توكل دو جور است گويند:«تَوَكَلْتُ لِفُلانٍ» يعنى قبول وكالت از او كردم و «تَوَكَلْتُ عَلَيْهِ» يعنى به او اعتماد كردم- و اميدوار شدم - در مصباح المنير و غيره نيز هر دو معنى نقل شده است. طبرسى فرموده: توكل به معنى اظهار عجز و اعتماد به غير است و توكّل على الله واگذار كردن كار به خدا و اطمینان به تدبير اوست. نتيجه اينكه: توكل چون با «عَلى» متعدى شود به معنى اعتماد و تفويض امر باشد. [يوسف:67]. برخدااعتماد و تفويض امر كردم تفويض كنندگان كار خود را به واگذارند [شعراء:217]. كارهايت را به عزيز رحيم واگذار كن. وكيل: كارساز و مدبر آن از اسماء حسنى است. خدا وكيل است يعنى كارساز است كار بندگان را تدبير مى‏كند. طبرسى فرموده: وكيل در صفات خدا به معنى متولى به تدبير خلق است [آل عمران:173]. [انعام:102]. [هود:12]. در اينجا لازم است به دو مطلب توجه كنيم: 1- وكيل در صفات خدا اگر به معناى مفعول باشد مراد آن است كه كارها چون از جانب خداست قهرا به خدا موكول اند نه اينكه كسى به خدا موكول كرده باشد مثل وكلاى عادى كه كار را به آنها موكول مى‏كنند و توكل بنده به خدا يك استمداد است از خداو خلاصه خدا محكوم نيست بلكه حاكم است بعضى آن را در صفات خدا به معناى فاعلى گرفته و حافظ معنى كرده‏اند يعنى: خدا بر هر شى‏ء حافظ است. 2- هر كاريكه بوجود مى‏آيد و هر بهره ايكه از چيزى عايد مى‏شود مشروط بشرائط بى شمار و خارج از حصر است، حتى بدون اغراق يك لقمه نان بستگى به تمام اجزاء اين عالم دارد، تنظيم اين همه شرائط و مقدمات از عهده ما بشر خارج است و اگر خداوند آن شرائط و اسباب را فراهم نياورد هيچ نفعى عايد ما نخواهد شد و هيچ مقدمه‏اى به نتيجه نخواهد رسيد. پس خدا واقعا بر هر چيز وكيل است. و همه كس و همه چيز را كارساز خداست و مدبر. توكل بدان معنى نيست كه از كار و تلاش بازمانيم بلكه بايد پيوسته تلاش كنيم و در عين حال از خداوند بخواهيم كه دركار ما كارسازى كند و شرائط و اسباب را موافق مرام ما فراهم آورد. * [انعام:66]. قوم تو قرآن را با آنكه حق است تكذيب كردند، بگو من مدبر امرشما نيستم كه نگذارم تكذيب كنيد فقط مى توانم ابلاغ كنم. مثل [غاشيه:22]. و مثل [هود:12]. * [شورى:6]. از اين آيه روشن مى‏شود كه حفيظ از مصاديق وكيل است. * [قصص:28]. وكيل در آيه در جاى شاهد است ولى چون شاهد فقط شهادت مى‏دهد اما وكيل داراى تصرف و تدبير و تام الاختيار است لذا در جاى شاهد آمده است يعنى هر كدام از دو مدت را تمام كردم بر من اجحاف وتعدى نخواهى كرد و خدا بر آنچه مى‏گوييم و شرط مى‏كنيم گواه است و متخلف را كيفر مى‏دهد نظير اين آيه است آيه [يوسف:66]. * [اسراء:86]. وكيل در اينگونه آيات در جاى نصير و انتقام كش است چنانكه در [اسراء:75] آمده.
(بروزن فلس) واگذار كردن. همچنين وكول «وَكَلَ اَليْهِ الْاَمْرَ وَكْلاً و وُكُولاً: فَوَّضَهُ اِليْهِ» وكيل به معنى موكول كسى است كه كار به او واگذار شده است. توكيل: وكيل كردن «وَكَّلَهُ تَوْكيلاً: جَعَلَهُ وَكيلاً» اسم آن وكالة است [سجده:11]. بگو: شما را ملك الموت مى‏ميراند كه بر مرگ شما وكيل گرديده است - مرگ شما به او واگذار شده است. توكل: قبول وكالت. اعتماد. راغب گويد: توكل دو جور است گويند:«تَوَكَلْتُ لِفُلانٍ» يعنى قبول وكالت از او كردم و «تَوَكَلْتُ عَلَيْهِ» يعنى به او اعتماد كردم- و اميدوار شدم - در مصباح المنير و غيره نيز هر دو معنى نقل شده است. طبرسى فرموده: توكل به معنى اظهار عجز و اعتماد به غير است و توكّل على الله واگذار كردن كار به خدا و اطمینان به تدبير اوست. نتيجه اينكه: توكل چون با «عَلى» متعدى شود به معنى اعتماد و تفويض امر باشد. [يوسف:67]. برخدااعتماد و تفويض امر كردم تفويض كنندگان كار خود را به واگذارند [شعراء:217]. كارهايت را به عزيز رحيم واگذار كن. وكيل: كارساز و مدبر آن از اسماء حسنى است. خدا وكيل است يعنى كارساز است كار بندگان را تدبير مى‏كند. طبرسى فرموده: وكيل در صفات خدا به معنى متولى به تدبير خلق است [آل عمران:173]. [انعام:102]. [هود:12]. در اينجا لازم است به دو مطلب توجه كنيم: 1- وكيل در صفات خدا اگر به معناى مفعول باشد مراد آن است كه كارها چون از جانب خداست قهرا به خدا موكول اند نه اينكه كسى به خدا موكول كرده باشد مثل وكلاى عادى كه كار را به آنها موكول مى‏كنند و توكل بنده به خدا يك استمداد است از خداو خلاصه خدا محكوم نيست بلكه حاكم است بعضى آن را در صفات خدا به معناى فاعلى گرفته و حافظ معنى كرده‏اند يعنى: خدا بر هر شى‏ء حافظ است. 2- هر كاريكه بوجود مى‏آيد و هر بهره ايكه از چيزى عايد مى‏شود مشروط بشرائط بى شمار و خارج از حصر است، حتى بدون اغراق يك لقمه نان بستگى به تمام اجزاء اين عالم دارد، تنظيم اين همه شرائط و مقدمات از عهده ما بشر خارج است و اگر خداوند آن شرائط و اسباب را فراهم نياورد هيچ نفعى عايد ما نخواهد شد و هيچ مقدمه‏اى به نتيجه نخواهد رسيد. پس خدا واقعا بر هر چيز وكيل است. و همه كس و همه چيز را كارساز خداست و مدبر. توكل بدان معنى نيست كه از كار و تلاش بازمانيم بلكه بايد پيوسته تلاش كنيم و در عين حال از خداوند بخواهيم كه دركار ما كارسازى كند و شرائط و اسباب را موافق مرام ما فراهم آورد. * [انعام:66]. قوم تو قرآن را با آنكه حق است تكذيب كردند، بگو من مدبر امرشما نيستم كه نگذارم تكذيب كنيد فقط مى توانم ابلاغ كنم. مثل [غاشيه:22]. و مثل [هود:12]. * [شورى:6]. از اين آيه روشن مى‏شود كه حفيظ از مصاديق وكيل است. * [قصص:28]. وكيل در آيه در جاى شاهد است ولى چون شاهد فقط شهادت مى‏دهد اما وكيل داراى تصرف و تدبير و تام الاختيار است لذا در جاى شاهد آمده است يعنى هر كدام از دو مدت را تمام كردم بر من اجحاف وتعدى نخواهى كرد و خدا بر آنچه مى‏گوييم و شرط مى‏كنيم گواه است و متخلف را كيفر مى‏دهد نظير اين آيه است آيه [يوسف:66]. * [اسراء:86]. وكيل در اينگونه آيات در جاى نصير و انتقام كش است چنانكه در [اسراء:75] آمده.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
على:100, وله:78, اله:76, الله:70, ه:63, ف:61, ل:54, ب:48, هم:43, ما:40, من:39, ربب:38, قول:36, امن:34, کم:32, لا:32, ک:31, الذين:27, ان:27, ى:26, نا:25, وکل:25, هو:25, انن:24, ها:24, الى:23, يا:23, کون:22, شىء:21, قوم:20, کلل:19, کفى:19, عمل:18, الا:18, ايى:18, علم:18, ام:16, لما:16, قد:16, الذى:16, رسل:15, حسب:15, کفر:15, صبر:15, امر:15, فى:15, اخذ:15, اذا:15, دخل:15, انت:15, ثم:14, ارض:14, نوب:14, رحم:14, نعم:13, حيث:13, وحى:13, جعل:13, سمو:13, لو:13, موت:13, سلط:13, عزز:13, سلم:13, عبد:13, قرء:13, نصر:12, درک:12, ا:12, سبل:12, بين:12, دون:12, هؤلاء:12, جمع:12, ليس:12, موسى:12, وفى:12, کبر:12, نفس:12, بصر:12, او:12, رزق:12, اذى:12, عن:12, حمل:12, ذرر:12, حکم:12, خرج:12, ذلک:12, هجر:12, تبع:12, لن:12, حبب:12, خبر:12, وجد:12, جنح:12, قلب:12, بنو:12, سير:12, اولاء:12, يى:12, جنب:12, رجل:12, نکف:12, سبب:12, حين:12, نفق:12, ولى:12, س:12, قلد:11, حيى:11, قضى:11, کاين:11, فرى:11, هل:11, نبء:11, اتى:11, عزم:11, ذهب:11, مسيح:11, ظلم:11, صلو:11, سوء:11, قبل:11, فتح:11, ابو:11, توب:11, قرر:11, زجو:11, برء:11, کثر:11, عود:11, ودع:11, دبر:11, حقق:11, دعو:11, سمع:11, ملک:11, ربص:11, عرش:11, ضلل:11, اثم:11, نظر:11, دين:11, فطر:11, نبو:11, حفظ:11, لئک:11, رئى:11, عظم:11, انا:11, مع:11, قرآن:11, عرض:11, دبب:11, فحش:11, اجل:11, سوف:11, رجع:11, فتن:11, شرک:11, الک:11, وثق:11, نوح:11, بيت:11, اهل:11, اجر:11, غلل:11, سبح:11, طوع:11, غلب:11, نکح:11, زيد:11, عرب:11, حتى:11, فلک:11, هدى:11, فضل:11, حصب:11, انس:11, جمل:10, خلق:10, صير:10, بقى:10, اوى:10, غضب:10, تور:10, غرر:10, کتب:10, غفل:10, جرم:10, احد:10, نذر:10, اسرائيل:10, بوب:10, هوى:10, يوم:10, عذب:10, عقل:10, ذلکم:10, غرب:10, هما:10, حمد:10, مرض:10, خير:10, بعد:10, شور:10, عدو:10, وفق:10, شرق:10, ائى:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
کاربر ناشناس