تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱۶

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۸۸

بعضى ديگر گفته اند: كافر، راه معرفت حلال و حرام را بر خود بسته، از اين رو، در دو آيه مورد بحث، خطاب متوجه خصوص مؤمنان شده.

اين نيز فاسد است، زيرا هم اشكال وجه قبلى بر آن وارد است، و هم اين كه اشكالى را كه ناشى بود از جملۀ «إذَا مَا اتَّقَوا...» برطرف نمى سازد. پس آنچه بى اشكال است، اين است كه بگوييم:

آيه مورد بحث، از نظر اين كه متصل است به آيات قبلى خود و با آن ها در يك سياق است، معناى همان ها را هم مى دهد. بنابراين، آيه مورد بحث مانند آيات قبلى خود، متعرض حال مسلمين است كه مبتلاى به شرب خمر بوده، يا گاهگاهى آن را مى نوشيده اند، و از راه قمار مال به دست آورده، يا از گوشت قربانيان انصاب خورده اند. گويا زبان حال اين گونه اشخاص، بعد از نزول آيات تحريم اين بوده كه تكليف ما و ساير مسلمين كه مثل ما هستند، نسبت به گذشته و شراب هایى كه خورده ايم و گناهانى كه كرده ايم، چيست؟

و گويا اين آيه، جواب است از زبان حال آن ها، به اين كه: حرجى بر آن ها نيست، در صورتى كه از مردان باايمان و صالح و باتقوا و نيكوكار باشند، با ايمان باشند. يعنى به خدا و تمامى احكامى كه بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نازل شده، ايمان داشته باشند، صالح باشند. يعنى جز عمل نيك انجام ندهند، باتقوا باشند، يعنى خود را در مسير تقوا قرار دهند. نيكوكار باشند، يعنى احسان كنند به عمل كردن بر طبق احكامى كه نازل شده.

و با اين بيان روشن مى شود كه: مراد از موصول «مَا» در جملۀ «فِيمَا طَعِمُوا»، يا خمر است از جهت خوردن آن، و يا خمر و مَيسِر و انصاب و ازلام است، از جهت خوردنى كه ممكن است به هر يك متعلق شود، و معناى آيه اين مى شود: حرجى نيست بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند، در آنچه كه قبل از تحريم از شراب يا آن محرّمات ديگر چشيده اند.

اما اين كه فرمود: «إذَا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوا وَ أحسَنُوا»، ظاهر اين كه فرموده: «إذَا مَا»، اين است كه خواسته است همان موضوعى را كه در «لَيسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات» مذكور شده، تكرار كند، تا دلالت كند بر اين كه وصف ايمان و عمل صالح، در حكم نفى جناح دخالت دارد. نظير اين كه در خطاب به مؤمنان مى فرمايد: «ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ مِنكُم يُؤمِنُ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِر»، و اين گونه تعبيرها در لسان عرب بسيار است.

و ظاهر اين كه فرمود: «ثُمَّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا»، اين است كه ايمان بعد از ايمان معتبر است، و مراد از آن، همان «ايمان تفصيلى» است. يعنى ايمان به يك يك احكامى كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از ناحيه پروردگار خود آورده، به طورى كه يكى از آن ها را انكار و رد نكند و در حقيقت، در برابر اوامر و نواهى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» تسليم شود، كما اين كه در سوره «حديد» مى فرمايد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ».

و نيز در سوره «نساء» مى فرمايد: «وَ مَا أرسَلنَا مِن رَسُولٍ إلَّا لِيُطَاعَ بِإذنِ الله»، تا آن جا كه مى فرمايد: «فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُم ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِى أنفُسِهِم حَرَجاً مِمَّا قَضَيتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسلِيماً»، و آيات در اين معنا بسيار است.

و ظاهر اين كه فرمود: «ثُمَّ اتَّقَوا وَ أحسَنُوا»، اين است كه مى خواهد به حسب اعتبار، ايمان بعد از ايمان را احسان بشمارد، و اين اعتبار، اعتبار صحيحى است. چون «احسان» را دو معنا است: يكى همان انجام دادن عمل است به وجه حسن و نيكويش، و بدون اين كه در آن هيچ گونه قصد سوئى در كار باشد. چنان كه در سوره «كهف» كه مى فرمايد: «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إنَّا لَا نُضِيعُ أجرَ مَن أحسَنَ عَمَلاً». و نيز در سوره «آل عمران» كه مى فرمايد: «الَّذِينَ استَجَابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعدِ مَا أصَابَهُمُ القَرحُ لِلَّذِينَ أحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أجرٌ عَظِيمٌ»، احسان به همين معنا استعمال شده است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۸۹

دوم احسانى است كه به ديگران هم مى رسد و آن، كارهاى پسنديده است كه چيزى از آن، كه خوشايند باشد عايد غير هم بشود، و در آيه «وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً»، و نيز در آيه: «وَ أحسِن كَمَا أحسَنَ اللهُ إلَيكَ»، احسان به همين معنا است.

كما اين كه در آيه مورد بحث، به معناى اول است، به اين بيان كه: تقواى دينى، تنها با ايمان به خدا و تصديق به حقانيت دين و بدون ايمان تفصيلى به يك يك احكام آن، حقش آن طور كه بايد، ادا نمى شود. زيرا رد كردن و نپذيرفتن يكى از احكام دين، در حقيقت، رد كردن اصل دين است، و اين ايمان تفصيلى هم، وقتى در اداى حق تقوا كفايت مى كند كه توأم با عمل به آن احكام و به هرچه كه از فعل و ترك اقتضا دارند، بوده باشد، و اين جرى عملى هم از راه انقياد باشد، نه از روى نفاق. پس بر كسى كه بخواهد براى آخرت خود، توشۀ تقوا فراهم كند، واجب است كه به خدا ایمان آورده و عمل صالح كند. و نيز به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در يك يك احكامى كه آورده، ايمان بياورد، و علاوه در تمامى اين مراحل، سلوكش ‍ بر سبيل احسان باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۰

وجوهی كه در توجيه تكرار «تقوا»، در آيه شريفه گفته شده است

و اما اين كه «تقوا» را سه بار تكرار كرد و مراحل سه گانه «ايمان» و «عمل صالح» و «احسان» را به آن تقييد نمود، براى اين بود كه تأكيد كند در اشاره به لزوم مقارنت اين مراحل با تقواى واقعى، و اين كه نبايد در اين مراحل، هيچ گونه غرض غيردينى در كار باشد.

و ما، پیش تر، در بعضى از مباحث بيان كرديم كه «تقوا»، يك مقام خاص دينى و معنوى نيست، بلكه حالتى است روحى، كه شامل تمامى مقامات معنوى مى شود. به اين معنا كه براى هر درجه و مقامى از مقامات معنوى، تقوایى است مخصوص به خود آن مقام.

پس ملخص آنچه گذشت، اين شد كه:

مراد از آيه شريفه: «لَيسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُناحٌ فِيمَا طَعِمُوا...»، اين است كه بر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح نموده اند، نسبت به آنچه از شراب نوشيده و يا از ساير محرّمات مرتكب شده اند، حرجى نيست، اما به شرطى كه علاوه بر ايمان و عمل صالحشان، در جميع مراحل و اطوار خود، ايمان به خدا و رسول و احسان در عمل را دارا باشند، و جميع واجبات را انجام داده و از جميع محرّمات پرهيزكار باشند.

با داشتن چنين فضائلى اگر قبل از نزول آيه تحريم و رسيدنش به گوششان و يا قبل از اين كه معناى آن را فهميده باشند، به يكى از اين پليدى ها كه عمل شيطان است، مبتلا بوده اند، حرجى بر آن ها نيست و خداى تعالى از گناهان گذشته آنان صرف نظر نموده است. و اين آيه، نظير آيه شريفه ای است كه در بين آيات راجع به «تحويل قبله» واقع است، در پاسخ سؤال آنان از نمازهاى گذشته كه رو به بيت المقدس خوانده اند، مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ اللهُ لِيُضِيعَ إيمَانَكُم».

به هر حال، سياق اين كلام، خود شاهد ديگرى است بر اين كه آيه مورد بحث: «لَيسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات جُنَاحٌ...»، متصل است به ماقبل خود، و اين كه نزولش با آن ها بوده، و اين كه اين آيات، آخرين آياتى هستند كه در باب تحريم شراب نازل شده. و نيز - همان طورى كه قبلا هم گفتيم - استفاده مى شود كه بعضى از مسلمين در ايام بعد از آيات اول تحريم و قبل از اين آيات، از عمل زشت خود دست برنداشته بوده اند.

و نيز به دست مى آيد كه: بعد از نزول اين آيات، سؤال شده است از حال كسى كه قبل از تحريم شراب، به شرب آن مبتلا بوده اند. و لابد كسانى بوده اند كه ابتلاى شان به اين عمل، قبل از نزول تحريم بوده و كسانى بعد از نزول و قبل از فهميدن آن و اشخاصى بعد از نزول و بعد از فهميدن معناى آن، بدون هيچ عذرى و جواب اين چند طايفه طورى داده شده كه هر طايفه اى، حكم مسأله اش، به حسب خصوص حال خودش معلوم شود.

پس كسى كه با داشتن «ايمان» و «احسان»، و در چنين حالى آن را چشيده (و مسلما كسى است كه قبل از تحريم و يا از روى جهل نوشيده)، حرجى بر او نيست، و كسى كه در غير اين شرايط و بدون عذر مرتكب شده، حكمش غير اين است. اين بود توجيه ما، درباره آيه مورد بحث.

و مفسران ديگر را در اين آيه، بحث هایى است طولانى:

يكى راجع به جملۀ «فِيمَا طَعِمُوا» كه خلاصه آن را در سابق گذرانديم.

يكى راجع به ذيل آيه، از جهت اين كه «تقوا» در آن، سه بار تكرار شده است، و همچنين «عمل صالح» را هم تكرار نموده، و در خاتمه «احسان» را ذكر كرده.

بعضى گفته اند: مراد از اين كه فرمود: «إذَا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات»، اين است كه از محرّم بپرهيزند، و بر ايمان و عمل صالح ثبات ورزند. و مراد از اين كه فرمود: «ثُمّ اتَّقَوا وَ آمَنُوا»، اين است: آنگاه بپرهيزند از چيزهايى كه بعدا بر آن ها تحريم مى شود، مانند شراب و امثال آن، و به تحريم آن ايمان آورند. و مراد از اين كه فرمود: «ثُمَّ اتَّقَوا وَ أحسَنُوا»، اين است كه بر اين تقوا و پرهيز از معاصى استمرار داشته و به عمل صالح اشتغال بورزند.

بعضى ديگر گفته اند: اين تكرار، به اعتبار حالات سه گانه استعمال «تقوا» است. چون تقوا و ايمان به خدا، يك مرتبه بين انسان و خودش ملاحظه مى شود. يك مرتبه بين او و مردم. و يك مرتبه، بين او و خداوند متعال، و بنابر اين، «احسان»، احسان به مردم خواهد بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۲

بعضى ديگر گفته اند: تكرار به اعتبار مراتب سه گانه مبدأ و وسط و منتهى است، و همين است «حق تقوا».

بعضى ديگر گفته اند: تكرار به اعتبار آن چيزى است كه از آن بايد پرهيز شود. چون از محرّمات بايد پرهيز كرد، به خاطر محفوظ ماندن از عقاب، و مشتبهات را بايد دورى نمود، از جهت وقوع در حرام، و از بعضى از مباحات بايد اجتناب نمود، از جهت حفظ نفس از پستى و تهذيب آن از آلودگی هاى طبيعى.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از «تقواى اول»، پرهيز از شرب خمر، و مراد از «ايمان اول»، ايمان به خدا است، و مراد از «تقوای دوم»، ادامه تقواى اول و مراد از «ايمان دوم»، ادامه ايمان اول است. و مراد از «تقواى سوم»، انجام واجبات، و مراد از «احسان»، عمل به مستحبات است.

و بعضى ديگر گفته اند: «تقواى اول»، پرهيز از معاصى عقلى و «ايمان اول»، همان ايمان به خدا و به زشتى اين گناهان است. و «تقواى دوم»، پرهيز از معاصى است كه به دليل نقل تحريم شده و «ايمان دوم» هم، همان ايمان به وجوب اجتناب از اين گناهان است، و «تقواى سوم»، مخصوص است به مظالم بندگان خدا، و هر گناهى كه ضرر و ظلم و فسادش عايد غير شود، و مراد از «احسان» هم، احسان به مردم است.

بعضى ديگر گفته اند: شرط اولى، مخصوص است به گذشته و شرط دومى، مربوط است به دوام بر آن و استمرار بر انجام آن در آينده، و شرط سوم مخصوص است به مظالم بندگان.

و بر همين قياس است اقوال ديگرى كه بر هيچ يك از آن ها دليلى نيست. نه لفظى از خود آيه و نه قرينه اى از خارج هست كه بتوان به خاطر آن، آيه را بر يكى از اين اقوال حمل كرد، و كمى تأمّل در سياق آيه و مطالب گذشته ما، اين معنا را روشن مى سازد.

بحث روایتی: (رواياتى درباره داستان های تحريم شراب، در اسلام)

در تفسير عياشى است كه هشام بن سالم مى گويد: از امام ابى عبدالله «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود: در بينى كه حمزه بن عبدالمطلب و رفقايش در بساط شراب خود كه نامش سكر بود، نشسته بودند، ناگهان صحبت از شريف به ميان آمد. حمزه گفت: چطور مى توانيم تهيه كنيم؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۳

گفتند: اينك شتر برادر زاده ات على بن ابی طالب در همين نزديكى است. حمزه برخاست و شتر على «عليه السلام» را نحر نموده و كوهان و جگرش را برداشته و براى رفقاى خود آورد. على «عليه السلام» از جريان باخبر و ناراحت شد و به عنوان شكايت نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رفت. رسول خدا به اتفاق على «عليه السلام» به راه افتاد تا حمزه را مؤاخذه كند. به حمزه خبر دادند كه اينك رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بيرون خانه است. حمزه خيلى از اين ماجرا ناراحت شد و با حالت خشم بيرون آمد.

وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» ديد كه حمزه خشمگين است، برگشت .

هشام مى گويد: در اين جا امام صادق «عليه السلام» فرمود كه حمزه، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عرض كرد: پسر ابوطالب چنان در تو نفوذ كرده كه هر جا بخواهد تو را مى كشد و مى برد. پس حمزه به درون خانه رفت و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم برگشت.

و نيز امام صادق «عليه السلام» فرمود: اين واقعه قبل از جنگ اُحُد بود. بعد از اين واقعه، آيات تحريم خمر نازل شد. رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دستور داد تا تمام ظرف هاى شراب را واژگون ساخته و شراب هاى موجود را از بين ببرند. سپس براى جنگ اُحُد خيمه بيرون زد و منادی اش ندا در داد تا همۀ مسلمين، به سوى اُحُد بيرون شوند.

مردم همه بيرون شده و حمزه نيز بيرون شد، و چون قبلا به آن حال به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» برخورد كرده بود، همه جا از آن جناب فاصله مى گرفت، تا آن كه دو لشكر روبرو شده و صف آراستند. حمزه در بين سپاهيان حمله گرانى افكند، به طورى كه در بين صفوف دشمن ناپديد شد. بعد از آن كه به قرارگاه خود برگشت و مردم تحذيرش كردند، و گفتند: زنهار! اى عمّ رسول! مبادا كه قبل از عذرخواهى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، خود را به كشتن دهى. بيا نخست آن جناب را از خود راضى كن، سپس به ميدان برو.

حمزه هيچ نگفت و حمله ديگرى نمود، در اين حمله نيز از نظرها ناپديد شد. پس از ساعتى برگشت و مردم بار ديگر تحذيرش كردند. حمزه، ناگزير روى به جانب رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نهاد. آن جناب وقتى ديد كه عمويش مى آيد، شتابان استقبالش نمود، و او را در برگرفت و با او معانقه نمود، و بين دو چشم عمو را را بوسه زد، و سپس فرمود حمله كند بر اين مردم. حمزه حمله ديگرى نمود و در آن حمله شهيد شد. حضرت رسول «صلى الله عليه و آله»، بدن او را با «نمره» - كه پارچه ای است پشمى و داراى راه راه سفيد و سياه - كفن كرد.

در اين جا، امام صادق «عليه السلام»، به پرده درِ منزل خود اشاره كرد و فرمود: نظير اين پارچه كه بر درِ منزل مى بينى، بعدا فرمود: قامت حمزه آن قدر كشيده بود كه وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نمره را به روى صورت حمزه مى انداخت، پاهايش بيرون مى افتاد، و اگر پاهايش را مى پوشانيد، صورتش بيرون مى ماند. ناچار نمره را به روى صورتش انداخت و با علف صحرا پاهايش را پوشانيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۴

امام صادق «عليه السلام» در اين جا فرمود: بعد از شهادت حمزه، شكست فاحشى به لشكر اسلامى وارد آمد، به طورى كه همه گريختند، و تنها على «عليه السلام»، بر جاى ماند.

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: يا على! چه كار خواهى كرد؟ عرض كرد: جز پايدارى، كارى نمى كنم. فرمود: جز اين هم از تو توقع نمى رفت. باز امام صادق فرمود: سپس رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، سر به سوى آسمان بلند كرده و عرض كرد: بارالها! به وعده اى كه به من دادى، وفا كن، چون اگر تو خود نخواهى، پرستش نمى شوى.

عُمَر، در حال مستى، اشعار كفرآميز مى خواند!

و در ربيع الابرار زمخشرى است كه درباره شراب، سه آيه نازل شده: يكى آيه «يَسئَلُونَكَ عَنِ الخَمرِ وَ المَيسِر» است، كه بعد از نزول آن، بعضى از مردم ترك كردند و بعضى نكردند. حتى يك نفر شراب خورد و با حال مستى به نماز ايستاد، و در نماز هذيان گفت.

به دنبال آن، اين آيه نازل شد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقرَبُوا الصَّلَوةَ وَ أنتُم سُكَارَى». باز عده زيادى از مسلمين، دست از آن برنداشته و به ميگسارى خويش ادامه دادند. حتى در اين ايام، عُمَر، در حال مستى، استخوان فكّ شترى را برداشته و بر فرق عبدالرحمن بن عوف كوفت، و سرش را مجروح نمود و سپس ‍ نشست و شروع به خواندن اشعار «اسود بن يغفر» نمود، و بر كشته شدگان «بدر» نوحه سرايى كرد، و بر آن ها گريست، و آن اشعار، اين هاست:

وَ كأيِّن بِالقَلِيبِ قَلِيبِ بَدرٍ * مِنَ القَنَيَاتِ وَ الشُّربِ الكِرَامِ

وَ كَأيِّن بِالقَلِيبِ قَلِيبِ بَدرٍ * مِنَ السَّرَى المُكَامِلِ بِالسَّنَامِ

أيُوعِدُنَا ابنَ كَبشَةٍ أن نُحَيَّى * وَ كَيفَ حَيَاةُ أصدَاءٍ وَ هَامٍ

أيعَجُزُ أن يَرُدَّ المَوتَ عَنِّى * وَ يَنشُرُنِى إذَا بُلِيَت عِظَامِى

ألَا مِن مُبَلِّغِ الرَّحمَانِ عَنِّى * بِأنِّى تَارِكٌ شَهرَ الصِّيَامِ

فَقُل لِلّهِ يَمنَعُنِى شَرَابِى * وَ قُل لِلّهِ يمَنعُنِى طَعَامِ

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۵

يعنى: چه بسا كنيزان نغمه سرا و هم پياله اى گرامى در چاه بدر پنهان شدند و چه بسا بزرگان كه با بزرگترين خود، در چاه بدر، زير خاك رفتند و خوابيدند.

آيا ابن كبشه، ما را به زنده شدن بعد از مرگ وعده مى دهد؟! و چه معنا دارد كه انسان پس از آن كه «صَدى وَهام» شد، دوباره زنده شود؟

او، اگر راست مى گويد، مرگ را از من بگرداند، نه اين كه بعد از پوسيدن استخوان هايم، بارِ ديگر زنده ام كند.

آيا كسى هست پيامى از من به سوى رحمان ببرد و به او بگويد كه من روزه رمضان تو را نمى گيرم؟

آرى، به خدا بگوييد اگر مى تواند مرا از نوشيدن منع كند، اگر مى تواند مرا از خوردن جلوگيرى نمايد.

اين داستان به گوش مبارك رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رسيد، پس رسول خدا خارج شد، در حالی كه چنان به خشم در آمده بود و چنان به سرعت حركت مى كرد كه ردايش به زمين كشيده مى شد. وقتى به او رسيد، دست بلند كرد تا او را با چيزى كه در دست مباركش بود، بزند و تأديبش كند. عُمَر گفت: پناه مى برم به خدا، از غضب خدا و غضب رسول خدا.

رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از شنيدن اين كلام، لحظه اى آرام گرفت، و اين آيه نازل شد: «إنَّمَا يُرِيدُ الشَّيطَانُ... فَهَل أنتُم مُنتَهُون». عُمَر، وقتى آيه را شنيد، عرض كرد: آرى، منتهى شديم، و دست از اين عمل برداشتيم.

و در درّ المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ و ابن مردويه و نحاس، در كتاب ناسخ خود، همگى از سعد بن ابى وقاص نقل كرده اند كه گفت: آيه تحريم شراب، درباره سرگذشتى از من نازل شده است و آن سرگذشت، اين بود كه:

روزى مردى از انصار طعامى پخت و ما را بر آن مائده دعوت كرد. غير ما هم عده اى آمده بودند. بعد از طعام، شراب سيرى صرف شد، به طورى كه همه سرشار شدند - البته اين داستان قبل از تحريم شراب بود - بعد از آن كه سرها از نشئه شراب گرم شد، شروع كردند به تفاخر. انصار گفتند: ما بهتريم از قريش، قريش گفتند: ما از انصار بهتريم.

مردى از آن ميان دست برد و استخوان فكّى كه در آن ميان بود، برداشت و به بينى من كوفت، و بينى مرا شكافت. (بينى سعد تا آخر عمرش، شكافدار بود). من با آن حال به شكايت نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» رفته و داستان خود را به عرض آن حضرت رسانيدم. در جواب عرض حال، من اين آيه نازل شد، و آن جناب تلاوتش فرمود: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إنَّمَا الخَمرُ وَ المَيسِرُ...».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۶

نقد و بررسى روايات تحريم شراب در اسلام

مؤلف: روايات راجع به داستان هایى كه منجر به تحريم شراب در اسلام شده است، از طريق عامّه بسيار است، و از جهت مضمون هم، بسیار با هم اختلاف دارند.

و اما بحث و گفتگو درباره احوال كسانى كه در اين روايات از آن ها اسم برده شده از اصحاب رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و اين كه شراب خورده اند، چون از غرض ما اجنبى است و به كار ما (تفسير) ارتباطى ندارند، از اين جهت متعرض آن نشده و مى گذريم. و اگر اين اخبار را نقل كرديم، غرضمان اين بود كه دانسته شود بر طبق بيان سابق كه گفتيم اين آيات اشعار و يا دلالت دارند بر اين كه جمعى از مسلمين بعد از نزول آيه «بقره»، هنوز از شرب خمر دست بر نداشتند، تا اين كه اين آيات نازل شد.

چنان كه اين روايات هم هست كه على «عليه السلام» و عثمان بن مظعون، حتّى قبل از نزول تحريم هم، شراب را بر خود تحريم كرده بودند.

در كتاب ملل و نحل، رجالى را از عرب اسم مى برد كه در جاهليت شراب را بر خود تحريم كرده بودند و بعضى از آنان موفق به درك اسلام و تشرف به آن شدند. از آن جمله: عامر بن ظرب عدوانى و قيس بن عاصم تميمى، (اين شخص اسلام را درك كرده) و صفوان بن اميّه بن محرث كنانى، و عفيف بن معدى كرب الكندى، و اسلوم اليامى است، كه زنا و شراب را با هم ترك گفتند، و بر خود تحريم كردند.

البته اين ها، آحادى از مردم آن روز بوده اند كه كلمه حق بر زبانشان جارى شده است، و گرنه عامّه مردم آن روز، البته - غير از يهود - عادت به شرب خمر داشتند، و آن را مانند آب مى نوشيدند، تا اين كه خداى تعالى، در قرآن كريم، آن را تحريم كرد.

چيزى كه از آيات راجع به خمر استفاده مى شود، اين است كه: شراب، در مكه و قبل از هجرت تحريم شده، چنان كه آيه «قُل إنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الإثمَ وَ البَغىَ»، دلالت بر اين معنا دارد. چون اين آيه، مكّى است و اگر ضميمه شود به آيه «يَسئَلُونَكَ عَنِ الخَمرِ وَ المَيسِرِ قُل فِيهِمَا إثمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إثمُهُمَا أكبَرُ مِن نَفعِهِمَا»، كه آيه ای است مدنى، در اوايل هجرت نازل شده است، شكى باقى نمى ماند كه در اوايل هجرت، شراب بر مسلمين تحريم بوده است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۷

و اگر سياق آيات مورد بحث، مخصوصا جملۀ «فَهَل أنتُم مُنتَهُون»، و آيه «لَيسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إذَا مَا اتَّقَوا...» را مورد دقت قرار دهيم، جاى هيچ شبهه باقى نمى ماند كه ابتلاى عده اى از مسلمين به اين عمل، در ايامى كه آيه سوره «بقره» نازل شده و هنوز آيات «مائده» نازل نشده بوده، از باب دنباله عادت زشت قبلى بوده است. عينا مانند همخوابگى با زنان بوده است در شب هاى ماه رمضان، كه چون سابقا بر اين عمل عادت داشته اند، دشوارشان بود كه در شب هاى ماه رمضان، از آن صرف نظر كنند، و مرتكب عصيان مى شده اند، تا اين كه آيه «أُحِلَّ لَكُم لَيلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إلَى نِسَائِكُم هُنَّ لِبَاسٌ لَكُم وَ أنتُم لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللهُ أنَّكُم كُنتُم تَختَانُونَ أنفُسَكُم فَتَابَ عَلَيكُم» نازل شد و حكم قبلى را نسخ كرد.

پس به خوبى روشن شد كه در اين روايات، از دو جهت اشكال هست:

يكى: از جهت اختلافى كه در تعيين تاريخ تحريم خمر در آن ها هست، كه در روايت اولى، تاريخ تحريم خمر قبل از جنگ «اُحُد» ذكر شده بود. و در بعضى از روايات مانند روايتى كه طبرى در تفسير خود و سيوطى در درّ المنثور از طبرى و ابن منذر و قتاده نقل كرده، تاريخ آن بعد از جنگ «احزاب» ذكر شده است. ليكن اين اشكال را تا اندازه اى مى توان رفع نمود و گفت: ممكن است مراد از اين كه: «تحريم خمر، بعد از جنگ احزاب بوده»، اين باشد كه آيات سوره «مائده» در آن ايام نازل شده است، گرچه اين محمل، خيلى با لفظ بعضى از روايات موافقت ندارد.

دوم: از جهت اين كه دلالت دارند بر اين كه شراب قبل از نزول آيات سوره «مائده» حرام نبوده، و يا اگر حرام بوده، حرمتش حتى براى اصحاب هم واضح نبوده است، و حال آن كه آيه شريفه سوره «اعراف»، صراحت دارد در تحريم مطلق «إثم»، و آيه سوره «بقره» هم صراحت دارد در اين كه شرب خمر «إثم» است.، با اين حال، چطور در اين ايام، حرمت خمر براى اصحاب واضح نبوده است؟!

و اين كه كسى بگويد: «حرمت «إثم» در مكه و قبل از هجرت، در ضمن يك عده از گناهان در آيه «قُل إنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الإثمَ وَ البَغىَ بِغَيرِ الحَقِّ وَ أن تُشرِكُوا بِاللهِ مَا لَم يُنَزِّل بِهِ سُلطَاناً وَ أن تَقُولُوا عَلَى اللهِ مَا لَا تَعلَمُونَ» نازل شده، و در اين مدت مديد، احدى از مؤمنان از معناى آن سؤال نكرده، و مشركان هم با اين كه بزرگترين آرزويشان اين بوده كه به خيال خود نقض و اعتراضى بر قرآن وارد نمايند و جنجال راه بيندازند، درباره آن توضيحى نخواسته باشند»، توجيه غيرقابل قبول و بسيار بعيدى است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۸

بلكه آنچه از تاريخ به دست مى آيد، اين است كه: تحريم شراب، مانند تحريم شرك و زنا از ناحيه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نزد مشركان معروف بوده. چنان كه ابن هشام، در سيره خود، از خلاد بن قره و ديگران، از مشايخ بكر بن وائل، از اهل علم نقل كرده كه «اعشى بن قيس»، به قصد مكه و زيارت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و تشرف به اسلام بيرون آمد و قصيده اى را در مدح رسول خدا «صلى الله عليه و آله» سروده بود كه مطلعش اين بيت بوده:

ألَم تَغتَمِض عَينَاكَ لَيلَةً أرمَداً * وَ بِتَّ كَمَا بَاتَ السِّلِيمُ مُسَهَّداً

نزديكى هاى شهر مكه، به بعضى از مشركان قريش برخورد. مردى پرسيد: كجا؟ گفت: مكه. پرسيد: به چه كار به مكه مى روى؟ گفت: مى روم تا رسول خدا «صلى الله عليه و آله» را ديدار نموده و اسلام آورم.

مرد مكّى گفت: زنهار، اى ابوبصير! مبادا چنين كارى كنى كه او زنا را تحريم مى كند. اعشى گفت: والله قسم، من با زنا سر و كارى نداشته و از تحريم آن باكى ندارم. مرد مكّى گفت: نه تنها زنا را تحريم مى كند، بلكه شراب را هم تحريم مى كند.

در اين جا، «اعشى»، در تصميم خود قدرى سست شد و گفت: داستان تحريم شراب، كار مسلمان شدن را به تعويق مى اندازد، زيرا هنوز در دل من از محبت و علاقه به شراب بقايایى است كه نمى توانم آن را ناديده بگيرم. ناچار بر مى گردم و خود را يك امسال سيراب مى كنم و سال ديگر بر مى گردم. اعشى برگشت به قصد اين كه سال ديگر مسلمان شود، ليكن اجل مهلتش نداد.

بنابراين، با اين كه همه، حتى مشركان هم داستان تحريم شراب را اطلاع داشتند، ديگر چه معنایى مى توان براى رواياتى كه مى گويد قبل از نزول سوره «مائده»، شراب حرام نبود و يا حرمتش معلوم نشده بود، تصور كرد؟ مگر اين كه آن ها را حمل كنيم بر اين كه اصحاب در آيات قرآنى اجتهاد كرده و از آيه سوره «اعراف» غفلت ورزيده اند.

مفسّران، درباره معناى اين روايات، توجيهات عجيب و غريبى كرده اند. حتى بعضى از آنان گفته اند: صحابه، آيه سوره «بقره»: «قُل فِيهِمَا إثمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاس» را تأويل مى كردند، با اين كه قرآن كريم، قبل از اين، در آيه سوره «اعراف»، به حرمت «إثم» تصریح كرده و فرموده است كه مراد از اين «إثم»، اثم مخصوصى (خمر) است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۹۹

و كوتاه سخن اين كه: آيات قرآن مجيد درباره اين كه شراب در اسلام و قبل از هجرت تحريم شده است، تصريح و تنصيص دارد، و آيه سوره «مائده»، جز به منظور تأكيد و تشديد در تحريم قبلى و تحريك مردم در انقياد و اين كه در انتها از اين نهى الهى و اقامه حكم حرمت سهل انگارى نكنند، نازل نشده است.

رواياتى ديگر، در مورد تحريم خمر و مَيسِر و انصاب و ازلام

و در تفسير عياشى است كه هشام، از مردى موثق و او، بدون ذكر راويان بعدى (مرفوعا)، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه شخصى به آن جناب عرض كرد: از شما اهل بيت رواياتى شنيده مى شود كه «خمر» و «انصاب» و «ازلام»، كنايه از اشخاصى است.

حضرت فرمود: دروغ است، خداى متعال، هيچ وقت خلق خود را - به چيزى كه نفهمند - خطاب نمى كند.

و نيز در تفسير مزبور است كه عبدالله بن سنان، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه گفت: قدامة بن مظعون را به جرم شرابخوارى، نزد عُمَر بن خطّاب حاضر كردند. گواهان هم، عليه او گواهى داده بودند. عُمَر، از على «عليه السلام» پرسيد: تكليف چيست؟

حضرت فرمود: هشتاد تازيانه اش بايد زد. قدامه عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! بر من نبايد حد جارى شود، چون من از مشمولين اين آيه هستم: «لَيسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا»، و آيه را تا به آخر خواند. اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرمود: دروغ گفتى، تو مشمول اين آيه نيستى. چون مشمولين اين آيه، هرچه خورده اند، بر آنان حلال بوده، (چون قبل از تحريم آن بوده )، و جز حلال نمى خورند و نمى آشامند.

مؤلف: عياشى، عين اين معنا را، از ابى الربيع، از امام صادق «عليه السلام»، و همچنين شيخ، در تهذيب، به سند خود، از آن جناب نقل كرده اند و از طرف اهل سنت هم، اين معنى روايت شده است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۰

و اين كه فرمود: «مشمولين اين آيه، آنچه خورده اند، بر آنان حلال بوده است»، منطبق است بر بيانى كه ما، سابقا درباره آيه شريفه كرديم، مراجعه شود.

و در تفسير طبرى، از شعبى نقل مى كند كه گفت: درباره شراب، چهار آيه نازل شده است. نخست آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الخَمرِ وَ المَيسِر...»، و مردم از شنيدن آن، از شرابخوارى دست برداشتند. سپس آيه: «تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَكَراً وَ رِزقاً حَسَناً»، كه از شنيدن آن، دوباره از سر گرفتند. سپس دو آيه سوره «مائده»: «إنَّمَا الخَمرُ وَ المَيسِرُ»، تا جملۀ «فَهَل أنتُم مُنتَهُونَ».

مؤلف: ظاهر گفتار شعبى اين است كه: آيه سوره «نحل»، آيه سوره «بقره» را نسخ كرده، و دو آيه سوره «مائده»، آيه سوره «نحل» را نسخ نموده است، و گمان نمى كنيم بطلان اين حرف براى خوانندگان عزيز، محتاج به بيان زائدى باشد.

در كافى و تهذيب، به اسناد خود، از امام ابى جعفر «عليه السلام» نقل مى كنند كه فرمود:

خداى تعالى، هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود مگر اين كه در علمش گذشته بود كه وقتى دين او كامل شود، كمال دين او، مستلزم تحريم شراب خواهد بود، و هميشه شراب حرام بوده است. چيزى كه هست، طرز تحريم در بين مردم، در شريعت هر پيغمبرى نسبت به اول بعثت و آخر آن مختلف بوده. اول به طور ملايم، سپس به طور جزم و قطع، چون اگر از همان بارِ اول، آن را تحريم مى كردند، و شدت عمل به خرج مى دادند، مردم زير بار نرفته و به طور كلّى، رشته را پاره مى كردند.

و نيز، حضرت ابى جعفر «عليه السلام» فرمود: كسى به قدر خداى تعالى، در رفتار خود، رعايت رفق و مدارا را نمى كند، و اين هم از رفق خداى تعالى است كه تكليف را به تدريج و به ملايمت، در بين بندگان خود اجرا مى نمايد. چون مى داند اگر يكباره تكليف را به دوش آنان بگذارد، هلاك و گمراه مى شوند.

و در كافى، به سند خود، از عمرو بن شمر، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: وقتى خداى تعالى، آيه «إنَّمَا الخَمرُ وَ المَيسِرُ وَ الأنصَابُ وَ الأزلَامُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطَانِ فَاجتَنِبُوهُ» را نازل فرمود، اشخاصى خدمت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عرض كردند: يا رسول الله! «مَيسِر» چيست؟

حضرت فرمود: هر چيزى كه با آن قمار شود، حتى كعب ها و گردو. پرسيدند: «انصاب» چيست؟ حضرت فرمود: آنچه كه براى بت ها قربانى شود. پرسيدند: «ازلام» چيست؟ حضرت فرمود: همان تير چوب هايى كه با آن قرعه مى انداختند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۰۱

و در كافى، به سند خود، از عطاء بن يسار، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرموده است: هر مسكرى، حرام و هر مسكرى، خمر است.

مؤلف: اين روايت، از طرق اهل سنت، از عبدالله بن عُمَر، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نقل شده، و لفظ آن چنين است: «هر مسكرى، خمر و هر خمرى، حرام است». و بيهقى و ديگران، آن را نقل كرده اند و از طريق ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» نقل اين روايت كه: «هر مسكرى حرام و هر چيزى كه با آن قمار شود، مَيسِر است»، به حدّ استفاضه رسيده است.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←